مدیریت ایرانی منابع طبیعی ( بخش دوم)
|
مکاتب مختلف در باب نحوه استفاده از منابع طبیعی در جلسه قبل راجع به نحوه ی استفاده تبعیضی از ثروت طبیعی و تأثیر آن بر مشکلات پایدار جامعه بحث کردیم. درباره ی نحوه ی استفاده از ثروت طبیعی، تا الان ایده های گوناگون و مکاتب مختلف، نظریه پردازی کرده اند. مکتب سوسیالیسم، میگوید منابع مال همه است، اما در اختیار دولت است و او تخصیص میدهد. مکتب سرمایهداری، کلا ً بر این پایه است که هرکس توانمندتر بود و بیشتر بهره برد، متعلّق به خودش است. مکاتب بینابینی هم داریم. من نمی خواهم وارد این شوم چون می توانید به منابع مراجعه و مطالعه کنید. استفاده از منابع طبیعی در گذشته آزاد بوددر کشور ما در گذشته منابع طبیعی، آزاد بود. یعنی هرکس که توانمندی داشت، زمین ها و مراتع بیشتر یا معادن بیشتری را در اختیار می گرفت و استفاده می کرد و دیگران توانایی و اجازه ی تعرّض نداشتند. به خصوص در یک دوره ای که ما حکومت متمرکز و مستقل مرکزی نداشتیم. در مناطق گوناگون افرادی بودند که به عنوان خان، بزرگتر، رئیس طایفه، به عنوان ثروتمند، بزرگتر از بقیه و زمیندار بزرگ، از منابع طبیعی استفاده می کردند و بقیه ی مردم هم تحت مدیریت آنها به نوعی به کار گرفته می شدند یا کارهایی را انجام می دادند. انقلاب سفید شاه و ملت، ثروت طبیعی را دولتی کرددر دوران پهلوی دوم، تحت عنوان «انقلاب سفید شاه و ملّت»، مصوباتی را گذراندند و اعمال کردند که کل ثروت طبیعی، تحت اختیار دولت قرار گرفت. در واقع دولت، صاحب اختیار و مالک ثروت طبیعی شد. هم معادن، هم آب ها، هم جنگل ها و مراتع مال دولت شد. یعنی از آن به بعد هرکس بخواهد از آنها استفاده کند، باید از دولت اجازه بگیرد. از ۴۱ تا ۵۷ جنگل ها با مجوز دولت تخریب شداز سال ۴۱ که این اعلام شد تا سال ۵۷، بخش وسیعی از جنگل های کشور، با مجوّز مستقیم یا مجوّز مع الواسطه ی دولت تخریب شد و تبدیل به زمین های کشاورزی شد. در یک قلم، ۵ هزار هکتار را به عنوان پاداش به یک فرد نظامی دادند و او هم آمد جنگل های چندهزار ساله را تراشید و تبدیل به یک مزرعه ی بزرگ کرد. بسیاری از مراتع هم، زیر کشت رفت. دو شکل بهره مندی مرسوم از منابع طبیعی در دوره پهلوی دوم، جایزه دولتی یا کارسازی غیرقانونینوع بهره مندی از منابع طبیعی به دو شکل بود. یک شکل، جایزه یا هدیه دولتی به افراد بود. یک شکل هم تصرف افراد و کارسازی های غیرقانونی از درون سیستم و دادن شکل قانونی به آن بود. یعنی یک منطق های که ساخت وساز یا کشت ممنوع بود، تصرّف می کردند و یکسری کاغذها و صورت جلساتی و برگ هایی به عنوان خرید و فروش تنظیم می شد. آن مأموری که باید کنترل و مواظبت می کرد، چشمش را می بست یا ارتباط برقرار می کرد. بعد به آن سازمان اداری می رفت و یک صورتجلسه و ردّپایی درست می شد و پیش قاضی که باید حکم می داد می رفت و در نهایت سند صادر می شد. این ادامه داشت. البته تحت عنوان اینکه اینها مال دولت است، آسیبهای جدّی به دامداری و کشاورزی کشور وارد شد. عاقبت انقلاب سفیدتمام زمینهای بزرگ، از خانها و فئودالها گرفته شد، خرد شد و در اختیار کشاورز جزء قرار گرفت، بدون اینکه زیرساخت آن فراهم شود. یک کشاورز میآمد که اصلاً منابع نداشت، مدیریت بلد نبود، توان اینکه برود نهادههای کشاورزی را فراهم بکند نداشت. کود و بذر و تراکتور و شخم زدن میخواست. منابعی میخواست که خودش را تا فصل برداشت محصول اداره کند. بازاریابی بلد نبود، مشتری نداشت. بعدها آمدند همهی اینها را با یک سازوکارهای دولتی بهعنوان شرکت تعاونیهای زراعی یا روستایی پاسخ بدهند و مشکلات را برطرف کنند، اما خود آنها گرچه خدماتی داشتند ولی یک حلقه به مشکل اضافه کردند. پس از انقلاب اسلامی ۵۷، مکانیسم توزیع ثروت طبیعی حفظ شداین روند آمد تا اینکه به انقلاب رسید. در انقلاب هم پاسخی که داده شد، همان پاسخ قبلی بود ولی با یک شدّت بالاتر. همان اخذ زمین های بزرگ و خرد کردن ادامه پیدا کرد. حتی یک گام جلوتر رفتند و گفتند دامداران نباید از جنگل ها استفاده کنند. دامدارانی که چندهزار سال، نسل اندر نسل در جنگل ها زندگی می کردند و خودشان حافظ جنگل بودند و اجازه نمی دادند جنگل از بین برود، همه ی آنها از جنگل اخراج شدند! می گفتند آفت جنگل، دام است و دد! در حالیکه حافظ جنگل دام است و دد. جنگلی که در آن دد و دام نباشد چه جنگلی است و چکار می شود کرد؟ ملی شدن جنگل ها به اخراج دامداران از جنگل ها بدل شدبخشی از جنگل ها قبل از انقلاب از بین رفت. سازمان جنگل ها درست شد که یک مقدار مراقبت کنند. بعد از انقلاب هم مصوّب کردند و دامداران را کامل اخراج کردند. در نتیجه جنگل بدون صاحب و مراقب ماند. کُلا ۳۰۰۰ مأمور جنگل بانی در تمام ایران برای مراقبت از ۱۶-۱۵ میلیون هکتار جنگل وجود دارد که خیلی از آنها در راه دفاع از جنگل شهید می شوند. آنها چگونه می توانند رسیدگی کنند، به کجا و چگونه برسند؟ و بعد از این طرف دائماً گزارش می دهند که جنگل ها دارند از بین می روند. خب چه کسی مسئول است؟ جنگل از بین برود، طبیعت از بین برود، زندگی از بین می رود. یک عدّه می آیند چوب ها را می بُرند و می برند و به قیمت های گزاف می فروشند. در ۶۰ سال گذشته سالی ۱۰۰هزار هکتار جنگل از بین رفته استبه طور متوسّط سالی ۱۰۰ هزار هکتار جنگل از بین رفته است. یعنی ۶ میلیون هکتار از ۱۸ میلیون هکتار جنگل ما با تصمیمات غلط، غیرمردمی و غیر انسان محور از بین رفته است. البته بخشی از آنها، دیکته از بیرون بود. آن طرح مارشال که کندی به ایران تحمیل کرد و بعد اینجا نامش انقلاب سفید شد. ریشه مشکلات در این عرصه هم کنار زدن مردم استدر واقع هر طرحی که در مردم را کنار زد و تصمیمگیری و اختیارات را متمرکز کرد، منجر به از بین رفتن فرصتها برای مردم، فاصلهی طبقاتی، بیکاری و مهاجرتهای گسترده میشود. به کشاورز زمین دادند ولی او چیزی ندارد، بلد نیست این کار را بکند. بهجای اینکه در یک بازهی زمانی مدیریّت به او منتقل شود، نهادهها و منابع منتقل شود، فرصت تصمیم گیری به او منتقل شود، ولی به یکباره قطع شد. و آن را به عنوان یک کار خوب جلوه دادند. نمی خواهم بگویم اصل آن، کار بدی است. اما اگر یک کار خوب در بستر بد و با برنامه بد انجام شود، میشود یک کار بد. مهاجرت، حاشیه نشینی و رها شدن کشاورزی نتیجه انقلاب سفید بودمهاجرت ها شکل گرفت. بخش عمده ی حاشیه نشینی و مهاجرت به شهرها که خود این، فعالیت های اقتصادی را از فعالیت های پایدار به فعالیت های زودگذر تبدیل می کند، در آن دوره شکل گرفت. کشاورز، زمین دارد ولی هیچ کاری نمیتواند انجام بدهد. در نتیجه رها کرد و آمد به شهر و آنجا یا تبدیل به یک کارگر کارخانجات مونتاژ شد یا دست فروش یا کارگر ساختمانی در شهرهای بزرگ. و این مشکل حاشیه نشینی گسترده در ایران شکل گرفت که بافت و ساختار شهری و نظام مهندسی را تغییر داد. اینها پاسخ هایی بوده که تا الان داده شده است. ضرورت پاسخ انسان محورما فکر می کنیم پاسخ باید انسان محور باشد نه حکومت محور یا دولت محور. همه ی مردم در منابع طبیعی شریک هستند. البته عالمانه و با برنامه و مطالعات علمی. همه ی مردم باید فرصت استفاده از منابع طبیعی را داشته باشند. ضمناً عایدی ثروت طبیعی، یعنی آن چیزی که ارزش واقعی آن ثروت طبیعی است، منهای کاری که روی آن انجام می شود، این متعلّق به مردم است. این راه حلی است که ما بعدا دربارهاش بیشتر صحبت خواهیم کرد. ارتباط استفاده تبعیضی از ثروت طبیعی با حلقه بسته مدیران و مشکلات اساسی حکمرانی در ایرانآیا بین این نحوهی استفاده تبعیضی از ثروت طبیعی و حلقهی بسته مدیران و آن اشکالات اساسی که مطرح کردیم رابطه وجود ندارد؟ کارآمدی پایین، اثربخشی پایین، بهرهوری پایین، رشد اقتصادی پایین، فاصله طبقاتی بالا، تورم بالا، این ها همه به همدیگر و به اندازهی دولت مرتبط هستند. وقتی همهی ثروت طبیعی در دست دولت است و وارد بودجهی دولت میشود، این، با اندازهی دولت ارتباط ندارد؟ وقتی کل ثروت طبیعی در اختیار دولت قرار میگیرد، آیا جایی برای بحث کردن از آزادی مردم، فرصتهای خلاقیت، اظهارنظر و دخالت در تصمیمگیری برای مردم باقی میماند؟ طبیعی است که این نحوه ی استفاده، فاصله طبقاتی را بالا می برد و یک اکثریت ناتوان و یک اقلیت توانمند شکل می گیرد. خب این اکثریت چگونه میتوانند از آزادیشان استفاده کنند؟ آیا ارزش های انسانی در انحصار و احتکار اقلیتی قرار نمی گیرد؟ آیا آزادی در انحصار اقلیتی قرار نمی گیرد؟ و از همه دریغ نمی شود؟ آیا بحث عزّت انسانی جایی برای طرح دارد؟ اینها سؤالاتی است که انشاءالله در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.
|
منبع : کتاب نظریه مدیریت ایرانی
|