مدیریت ایرانی

آسیب شناسی ثبات مدیران ( بخش دوم)

گشودن حلقه بسته مدیران

در جلسه قبل، تبعات منفی ثبات افراد مدیر را برشمردیم. که اگر لایه‏ ی مدیران ثابت باشند، چه تبعات منفی‏ ای دارد.

توجیهات مرسوم برای ثبات مدیران: ۱) تعهد تضمینی مدیران ثابت

اما آن کسانی‏ که از این ثبات دفاع می ‏کنند، توجیهاتی می‏ آورند. یک‏ مورد را گفتم. گفتم که بحث تعهّد و تخصّص را پیش می‏ کشند. می ‏گویند ما باید از افراد متعهّد استفاده کنیم. و آنها خودشان را نوعاً متعهّد می‏دانند. اجازه بدهید اینجا یک جمله‏ ای را اضافه کنم. من با خیلی از افراد بحث کردم، گفتم شما مسائل اولیه را در مدیریت رعایت نمی‏کنید. منابع عظیم بیت‏ المال دارد در کشور تلف می‏شود. شما چگونه حس می‏کنید که متعهّد هستید؟ این تعریف متعهّد را از کجا درآورده ‏اید؟

توجیهات مرسوم برای ثبات مدیران: ۲) ادعای مراعات جوانب امنیتی

یک عنوانی که معمولاً به آن تکیه میکنند، بحثهای امنیتی است که به نوعی خودش نوعی گزینش است. میگویند ما نمیتوانیم اجازه بدهیم هرکسی بیاید. معمولاً وقتی لایههای دیکتاتوری شکل میگیرد، برای توجیه دوام خودشان این حرف را میزنند. در حالیکه در قانون اساسی ما اصل، بر برائت است که یک اصل عقلانی است. حدود ۴ میلیون دانشجو در سطوح گوناگون داریم که دارند فارغالتحصیل میشوند و آدمهای خوبی هم هستند. یک کیش شخصیت در مدیران ثابت، پیدا میشود که خودشان را دلسوزتر از همه نسبت به کشور و جامعه باور میکنند و آرام آرام بقیه را منفی تلقی میکنند. میگویند هرکس که میخواهد بیاید، اول ما باید او را احراز کنیم، تا اثبات شود که آدم خوبی است. در حالیکه روز اول وقتی خودشان سر این پستها رفتند، این مسیر را طی نکردند. بحثهای امنیتی را پیش میکشند و میگویند امنیت کشور مهم است. ما باید در ساختارهایمان یک نظارتی داشته باشیم که دشمن نفوذ نکند یا کسی خارج از ساختار، سازش را ننوازد که آسیب برساند. چقدر آدم‏ هایی داشتیم که به ‏نام متعهّد آمدند و بعد دیدیم که توسط شبکه ‏های دشمن خریداری شدند، اطلاعات دادند و تصمیمات آنها را اعمال کردند. مگر این موارد کم بوده است؟ متأسفانه این توجیه را می ‏آورند و بخش وسیعی از استعدادها و توانمندی‏ های کشور را از سطح تصمیم ‏گیری کنار می‏گذارند.

تبعات ثبات مدیران: ۱۴) ناتوانی از همکاری با دانشگاه ‏ها

به این حلقه ‏ی بسته با ثبات مدیران، ایراد گرفته می‏شد که شما نوآوری ندارید و از دانش روز چگونه مطلع می‏شوید؟ کدام تحقیقات، پشتوانه ‏ی تصمیمات شماست؟ کدام مطالعات، پشتوانه‏ ی تصمیمات شماست؟ این افراد با دانشگاه ‏ها نمی‏توانند زیاد کار کنند، چون نوعاً دانشگاهیان از یک آزادگی علمی برخوردارند که در مطالعات، دستوری عمل نمی‏ کنند، به آن چیزی که می ‏رسند عرضه می‏ کنند. این با آن ایده ‏های مدیران، معمولاً متفاوت درمی ‏آید. می خواهند به تصمیمی که گرفتند، وجهه‏ ی تحقیقاتی، مطالعاتی و علمی بدهند، برایش پشتوانه بسازند.

تبعات ثبات مدیران: ۱۵) بازیچه شدن دانش و تخصص برای توجیه تصمیم مدیران ثابت

آنها دیدند که با دانشگاه‏ ها نمی ‏توانند کار کنند، در نتیجه سازمان‏ ها برای خودشان اندیشکده و واحد پژوهشی ساختند. تصمیم را می‏ گیرند و می‏ دهند آنجا و می ‏گویند برایش اسناد فراهم کنید. من از این دست موارد زیاد دیده‏ ام.

یکی از دانشجویان من کار کارشناسی ارشد خود را میخواست انجام بدهد، یک پروژهی کاربردی را انتخاب کرد. رفت اطلاعات را جمعآوری کرد و آورد. اتفاقاً من با آن حوزه آشنا بودم. دیدم یک نتیجهای گرفته که همان مدیران با آن نتیجه کار را انجام دادهاند و کار، موفّق هم نبوده است. من به آن دانشجو گفتم چرا این کار را کردی؟ مگر خودت مطالعه، اندازهگیری و تجزیه و تحلیل نکردی؟ و بعد دیدم از ۲۰ متغیری که باید اندازهگیری می‏کرد، ۱۵تای آن را فرض کرده است. ما در ۲۰ مورد گاهی یک مورد را فرض کنیم، کل نتیجه را تغییر می‏دهد. از ۲۰ متغیر، ۱۵مورد را فرض کنیم، از لحاظ علمی مطلقاً فاقد اعتبار است. اتفاقاً آن دانشجو، جوان خوب و دلسوزی بود. پذیرفت که خودش برود از اول کار کند. رفت مطالعه کرد و زحمت کشید، در سرما و گرما اندازه‏گیری کرد و اطلاعاتش را در داخل مدلها قرار داد و نتیجه ‏ای که گرفت، کاملاً با نتیجه قبلی متفاوت بود. من از او سؤال کردم که چرا بار اول آن کار را انجام دادی؟ گفت ما در یک شرکت مشاوره‏ ای وابسته به فلان نهاد کار می‏کنیم. آنجا اگر ما در مطالعات، نتیجه‏ ای غیر از آن چیزی که مدّنظر مدیران آن سازمان است، بدست بیاوریم، اصلاً به ما کار نمی‏ دهند و از ما استفاده نمی‏کنند. یعنی می‏روند سراغ اندیشکده‏ ها و مراکز مطالعاتی و مشاوره ‏ای که حرف‏های آنها را تأیید کنند. یعنی تصمیم را می‏گیرند و بعد می‏گویند شما لباس علمی و منطقی به آن بپوشانید!

مدیران مادام‏ال عمر، کجا مدرک می‏گیرند؟

یک ایراد دیگری که به حلقه‏ ی بسته‏ ی مدیران گرفته می شود این است که شما به لحاظ دانشی ارتقاء پیدا نمی ‏کنید. حلقه را بسته‏ اید و فکر می‏کنید سقف کار هستید ولی از لحاظ دانش عقب هستید. دانش روزانه دارد در دنیا متحوّل می‏شود. حرف‏ ها و بحث‏ ها و روش‏ های جدیدی می ‏آیند. اگر این‏ها بخواهند وارد دانشگاه ‏ها بشوند و در رقابت ‏ها شرکت کنند و قبول شوند و درس واقعی بخوانند و از اساتید نمره بگیرند، خب این کار خیلی سختی است. معمولاً در حین کار هم می‏خواهند مدرک را بگیرند. از آن طرف راه بسته است، می‏بینیم که نوع این سازمان‏ها می‏روند برای خودشان مرکز آموزشی درست می‏کنند یا در مرکز آموزشی که خودشان درست کرده‏ اند یک مدرکی را می‏گیرند که بگویند ما هم داریم و جلوی نیروهای جدید علمی کم نیاورند یا به همدیگر پاس‏کاری می‏کنند. یعنی این مدیر به مرکز آموزشی آن مدیر می‏رود و مدرک می‏گیرد و آن مدیر به مرکز آموزشی این مدیر می‏ رود و مدرک می‏ گیرد! و این کارها همه با پول مردم انجام می‏شود!

اینها یک پاسخ ظاهری‏ دادن به مسئله است، مسئله را حل نمی‏ کند. مشکل، ضعف دانشی مدیران بسته است که در آن حلقه قرار دارند نه مدرک. مراکز آموزشی هم راهش را یاد گرفتند. با نهادهای حکومتی قرارداد می‏ بستند و همین‏طوری مدرک را صادر می‏کردند. که اینجا فجایعی اتفاق افتاد. چقدر افراد داریم با مدرک فوق‏لیسانس و دکتری که وقتی در حوزه‏ ی کاری‏اش سؤالی می‏کنیم، می‏بینیم اصلاً اشرافی ندارد. اما مدیر است، نامش هم دکتر است! یعنی یک عنوان معتبر علمی را هم برای پوشاندن ضعف ‏ها هزینه کردیم.

تبعات ثبات مدیران: ۱۶) جوان گرایی جعلی به قصد استمرار نسلی مدیران

برخی آمدند و گفتند ما میخواهیم جوانگرایی کنیم ولی باز هم سراغ کسانی رفتند که شبیه خودشان بودند. جوانگرایی یعنی راه را باز کنیم که ایدهها و اندیشه ‏های جوان، توانمندی‏ های جدید، خلاقیت‏ های نو و دانش برتر وارد سازمان شود نه این‏که در همان ساختارها، دوباره فردی را آوردیم که رشد کند و در نهایت یکی مثل خودشان می‏شود. نمی‏خواهم بگویم اینها آدم ‏های بدی هستند، می‏ خواهم بگویم اگر ما روش غلطی را انتخاب کنیم، چه تبعاتی دارد و یک انسان خوبی که با انگیزه ‏ی خدمت وارد شده، به‏ مرور تبدیل به یک انسان خودخواه خود برتر بین می ‏شود که راه پیشرفت مردم را می‏ بندد و خودش هم متوجه نیست.

ایده مشاوران جوان

یک پاسخ دیگری که داده شد، ایده ‏ی مشاوران جوان بود که در دولت ما اتفاق افتاد. ما گفتیم یک لایه‏ ای از جوانان را وارد کنیم که کنار دست مدیران بنشینند، با ساختار آشنا شوند و بعداً وارد شوند و یک نفس و خون و انرژی جدیدی را وارد سازمان کنند که سازمان، ظرفیت ‏های تحول‏ پذیری و تحول‏ آفرینی‏ اش گسترش پیدا کند. اما ما زیرساخت های آن را آماده نکرده بودیم چون باید در ساختار، ارتباطات بالا و پایین و چپ و راست آن، از نظر قانون و مقرّرات پیش‏ بینی شود که ساختار از آن پشتیبانی کند. بسیاری از افراد زحمت کشیدند اما آن ساختار اجازه نداد آن هایی که خلّاق بودند، بالا بروند و برخی از آنها هم متأسفانه آن اخلاق ‏های بد را یاد گرفتند. یعنی تبدیل به ساختار غیررسمی شدند و در وادی دیگری رفتند. ولی عدّه‏ ی زیادی هم واقعاً زحمت کشیدند. البته ما یک تجربه ‏ی موفق در شهرداری تهران داشتیم که آن هم البته نهادینه نشد. چون دوره ‏ی ما کوتاه بود و نشد که در شهرداری آن را نهادینه کنیم. ما ترافیک تهران را دست دانشجویان کارشناسی ارشد حمل ‏و نقل و ترافیک دادیم. در تمام مناطق، یک هیئتی درست شد که اینها چهارراه به چهارراه، بزرگراه به بزرگراه، منطقه به منطقه روزانه می‏ گشتند و مشکل را می‏ دیدند، راه حل می‏ دادند و آن را عملیاتی می‏ کردند و با هزینه‏ ی بسیار اندک، گره‏ های بزرگ ترافیکی در یک مقطعی رفع شد.

تبعات ثبات مدیران: ۱۷) سرخوردگی پژوهشگران واقعی

وقتی خود ساختارها و سازمانها میروند و اندیشکده باز میکنند و تصمیمات خودشان را با ظاهر علمی توجیه میکنند، این یک تبعات دیگری هم دارد. آن مراکز پژوهشی که واقعاً میخواهند مسائل را حل کنند و به ظرفیت مدیریتی و تجربی و دانشی کشور اضافه کنند، آنها هم سرخورده میشوند، خلاقیت‏ ها از بین می‏ رود، بسیاری از نیروهای‏شان را از دست می‏ دهند، درآمدها و نیروهای‏شان را از دست می‏دهند. چقدر ما نخبه‏ی پژوهشگر داریم که به‏خاطر همین حلقه‏ی بسته‏ی مدیریتی، ایران را ترک کرده است. یا اینکه از آن کار تخصّصی مطالعاتی و تحقیقاتی خودش، رفته است دنبال کاری که کسان دیگری هم می ‏توانند انجام بدهند. در واقع یک اتلاف منابع اینجا اتفاق افتاده است.

وقتی برخی به ‏صورت فرمال و شکلی می ‏خواهند جوان‏ گرایی نشان بدهند، در واقع دارند بقیه ‏ی جوانان بااستعداد را سرخورده می‏ کنند. جوانی که ایده، توانمندی، استعداد، آرزوها و اهداف بزرگی را برای خودش ترسیم کرده است و در عرصه ‏ی تخصّصی و عرصه‏ ی اجتماع، نقش‏ آفرینی کرده است، وقتی می ‏بیند که یک فردی بسیار ضعیف‏ تر و ناتوان‏ تر از خودش رفته به ‏نام جوان و برای ایجاد یک پوششی روی مدیران پیر و فرتوت، از آن دارد استفاده می‏ شود، فرصت‏ ها را برای خودش تنگ و راه‏ ها را بر خودش بسته می‏ بیند، می‏ گوید برای چه ادامه بدهم!؟

من با خیلی از جوانان شایسته در دانشگاه مواجه هستم که به من می‏گویند آینده ای هست؟ البته من همیشه جوابی به دانشجوها می‏ دهم که آنها را قانع کنم. می‏گویم ‏ان‏شاءالله به‏ زودی این ساختار مدیریتی، متحوّل خواهد شد و فرصت‏ های بی‏ نظیری برای نسل خلّاق و جوان عزیز ایرانی ایجاد خواهد شد.

ارتباط «حلقه بسته مدیران» با «تمرکز قدرت و ثروت» و «اشراف سیاسی و اقتصادی»

ما در این بخش و بخش قبلی، به تبعات حلقهی بستهی مدیریتی از زوایای گوناگون پرداختیم. میخواهم این بخش را با دو سؤال به پایان ببرم؛ آیا حلقههای بستهی مدیریّتی از عوامل اصلی شکلگیری اشرافیت سیاسی و اقتصادی در کشور نیستند؟ از عوامل اصلی تمرکز ثروت و قدرت در کشور نیستند؟ و آیا وقتی این حلقههای بسته مدیریتی، برای زمان طولانی پایدار باقی میمانند، دیگر میتوانیم بحث جدّی درباره پیشبرد و تحقّق ارزشهای انسانی مانند آزادی، حق تعیین سرنوشت، دخالت و نظارت و مشارکت عمومی در ادارهی کشور داشته باشیم؟ آیا این حلقهی بسته، راه را بر آزادیها و مشارکت مردم، تنگ و بسته نمیکند؟ آیا اشرافیت سیاسی و اقتصادی، موجب رکود و خمودگی جامعه، طبقاتی شدن جامعه و تبعات سنگین طبقاتیشدن نمی‏شود؟

ریشه یابی مشکلات کشور در سه سطح: آرمان و اهداف، ساختارها و اشخاص

اگر من بخواهم یک جمع ‏بندی و یک نگاه زیرساختی به مشکل داشته باشم، باید علّت شکل‏ گیری حلقه ‏ی بسته‏ ی مدیران، علّت شکل‏ گیری اشراف اقتصادی و سیاسی، علّت اصلی به نتیجه نرسیدن برنامه ‏های طراحی‏ شده برای بهبود زندگی اجتماعی را بیان کنم، باید این علّت‏ ها را در سه سطح طبقه ‏بندی کنم و برای هر کدام توضیحات لازم را در جای خودش ارائه بدهم.

سطح اول) ریشه ‏یابی مشکلات؛ سطح آرمان‏ها، اهداف و مبانی

من معتقدم که سطح اول به مبانی آرمان ‏ها و اهداف برمی‏گردد. وقتی در سطح تصمیم‏ گیری‏ های کلان کشور، مبناها عوض می‏شود، قرار بود به عدالت برسیم ولی الان بنا شده که به قدرت برسیم. بنا بود که همه‏ ی انسان‏ ها رشد کنند و این تبدیل به این می‏شود که یک طبقه ‏ای خاص رشد کنند. بنا می ‏شود همه ‏ی انسان ‏ها آزاد باشند. ولی این تبدیل به این می‏شود که یک عده‏ ی قلیلی آزاد باشند و بقیه نباشند. آرمان ‏ها و نگاه به انسان ‏ها عوض می‏شود.

زمانی تلقی ما این بود که انسان‏ها خلیفة‏الله هستند، بالاترین درجه‏ ی کرامت را باید داشته باشند. ولی می‏رسیم به جایی که برای انسان‏ ها ارزشی قائل نیستیم و به نسبتی که برای انسان‏ها ارزشی قائل نیستیم، طبقه‏ ی بسته ی مدیران شکل می‏گیرد. کجا قرار بوده برویم؟ هدف عوض شده است. یک سطح این است که در جای خودش توضیحات کافی داده خواهد شد.

سطح دوم) ریشه ‏یابی در سطح ساختارها

سطح دوم ساختارهاست. آیا ساختارهایی که برای تصمیمگیری و ادارهی کشور طراحی شده است، ظرفیت تحقّق آن آرمانهای عمومی ملّت را دارد؟ و این ساختارها چقدر در شکلگیری حلقهی بستهی مدیران و در استمرار آن اشکالاتی که در جلسهی اول عرض کردم، نقش دارد؟ یعنی ساختار میتواند بیکاری و فقر را ریشهکن کند؟ میتواند فاصلهی طبقاتی را کم کند؟ میتواند برای توسعهی خلاقیت و رشد عمومی مردم راه را باز کند؟ میتواند بهرهوری را بالا ببرد؟ میتواند ارزشهای انسانی را تأمین کند؟ میتواند خواستهای مردم را تحقق ببخشد؟ آیا این ساختار، از منطق عقلی و علمی مدیریتی برخوردار است؟ یا نه خودش یک مانع اساسی است؟ خودش شکل-دهنده و مولّد آن ضعف‏هاست؟

سطح سوم) ریشه ‏یابی در سطح افراد و اشخاص مسئول

در سطح پایین ‏تر هم باید به شخصیت آدم‏ها و رفتار افراد در ساختارهای مدیریتی و تصمیم ‏گیری کشور برگردیم که بسیار مهم است. می‏دانیم که خیلی مواقع هدف‏ گذاری درست انجام می‏ شود و سلسله مراتب و نظام تصمیم ‏گیری هم درست است اما آن فردی که آنجا نشسته است و باید آن ساز خاص را بنوازد، به تشخیص خودش چیز دیگری می‏نوازد یا جایگاه خودش را تشخیص نمی‏ دهد که کدام نت را باید بنوازد.

در این سه سطح، من ریشه ‏ی مشکلات موجود را طبقه ‏بندی کرده‏ ام و ان‏شاءالله در بخش‏ های بعدی، هم توضیحات مفصل‏ تری خواهیم داد و هم راه‏ های اصلاح مشکلات را بحث خواهیم کرد.

 

منبع : کتاب نظریه مدیریت

 

{{ message_need_to_login }}
{{language.message_not_empty}}
{{count_of_comments}} 
{{massage_and_class_chat.message}}
{{massage_and_class_tariff.message}}