مدیریت ایرانی آسیب شناسی ثبات مدیران (بخش اول)
|
چکیده درس گفتارعدهای معتقدند ثبات مدیران (به لحاظ شخص) میتواند به سیاستهای ثابت و موفقیت برنامهها منجر شود و علت بسیاری از مشکلات را ناشی از جابجایی مدیران میدانند. تبعات ثبات مدیران: ثبات مدیران مشکلات متعددی را در مدیریت کشور
توجیهات سیاست ثبات مدیران
متن درس گفتاردر بحث قبلی، مقدّمه ای را درباره چگونگی طرح موضوع مدیریت انسان محور عرض کردم. چرا به اینجا رسیدیم و چکار میخواهیم انجام بدهیم؟ قرار شد در بخش اول، با توجه به برخی از محورها و موردهای مشخص، یک نگاه آسیب شناسانه داشته باشیم. یکی از موردهایی که بسیار مورد بحث بوده است، بحث چرخش مدیران است. عده ای همیشه معتقد بوده اند که ثبات مدیران به لحاظ شخص، اینکه چه کسانی در رأس مدیریت ها باشند و آن مدیران ثابت باشند، منجر به سیاست های ثابت و موفقیت در برنامه ها میشود و نوعاً بخش مهمّی از شکست برنامه ها را به تغییر مدیران منتسب میکنند. به همین دلیل بر ثبات مدیریتها پافشاری میکنند و هر زمانی که اتّفاق افتاده که مدیران جابجا شدند، سیل انتقادات را به سمت این تغییر روانه کردند و علّت اصلی برخی از مشکلاتی را که قبلاً نام بردم، به تغییر مدیران منتسب کردند. تبعات ثبات مدیران: ۱) شکل گیری ساختار غیر رسمیمیخواهیم بررسی کنیم که ثبات مدیران چه تبعاتی دارد؟ و چرا باید یک چرخش نظام مند و عقلانی در مدیریت کشور اتفاق بیفتد؟همه دوستان توجه دارند که وقتی ما ساختاری را تعریف میکنیم، اگر مدیران در آنجا ثابت باشند، به مرور یک ساختار غیررسمی، به موازات این ساختار رسمی شکل میگیرد که فقط اختیار دارد و هیچ مسئولیتی ندارد و ناشناخته است. تبعات ثبات مدیران: ۲) شکل گیری فساد دولتیبا یک تلفن، سیر تصمیمات را تغییر میدهد و در این ساختار غیررسمی، آن چیزی که ارجحیت پیدا میکند، منافع کسانی است که در این ساختار حضور دارند و بخشی از مدیرانی هستند که ثبات پیدا کرده اند. فساد و ناکارآمدی از همینجا نشأت میگیرد. تبعات ثبات مدیران: ۳) از دست رفتن انگیزه برای خلاقیت در مدیرانیک مدیری وقتی خیالش راحت است که ۲۰ سال قرار است مدیر یک جایی باشد، اولین چیزی که از دست میدهد، انگیزهی خلاقیت و نوآوری و بهروز بودن است و ما میبینیم که این اتّفاق میافتد. هرجا ثبات مدیران بوده است، دیدیم که خلاقیت، نوآوری و انگیزهی تحصیل دانش از بین رفته است. روزانه روشهای جدیدی برای حل مسائل کشف میشود. مشکلاتی پیش می آید که تا الان با دو روش و با یک تبعات مشخص حل میشده، ولی بعداً کسانی در دنیا آمدند و روش های جدیدی را بدون آن تبعات برای حل مشکلات پیشنهاد دادند. تعهّد و تخصّص: ادبیاتی نارسا برای تشخیص شایستگیذیل همین بحث، یک بحث بسیار مهم دیگری داریم. تفکیک کردن آدمها، با یک عناوینی که کاملاً تعریف نشده است، مثل تعهّد و تخصّص. یک دوره ی طولانی، تحت عنوان تعهّد یا تخصّص، بخش مهمّی از انسان های توانمند، از عرصه ی مدیریتی کشور حذف شدند یا فرصت حضور در عرصه مدیریتی را پیدا نکردند. این درحالی بود که آن تعهّد را به یک امور بسیار ابتدایی و شخصی تنزل دادند. اینکه فلانی آدم دینداریست؟ نمازش را میخواند؟ نماز جماعت شرکت میکند؟ ظواهر را رعایت میکند؟ اینها ملاک انتخاب شد و بعد گفتیم تعهّد بر تخصّص ترجیح دارد! و بعد اتفاقاتی افتاد که همه میدانیم. معنای صحیح تعهد در مدیران: کارآمدی، اخلاق و بروز بودنمن یک سؤال جدّی میکنم؛ آیا کسیکه کاری را بلد نیست و میپذیرد، ما میتوانیم نام او را متعهّد بگذاریم؟ آیا گزینشها درست شد که همه ظواهر آدمها را ارزیابی کنند. این منجر به ریاکاری و حفظ ظاهر شد. من یادم میآید که یک زمانی با گزینشها جلسه داشتیم و من مفصّل بحث کردم. گفتم شما اصلاً به زندگی شخصی فرد نباید کاری داشته باشید. مگر عقاید فرد قابل کشف است؟ مگر دینداری قابل کشف است؟ دینداری در عرصه ی مدیریت اجتماعی عبارت است از تعهّد به کار، تسلّط به انجام کار، تعهّد به احترام به مردم، حفظ بیت المال، تعهد به نوآوری و روزآمد کردن توانمندی ها و تعهّد به حفظ اخلاق در انجام مأموریت. اگر هم بگوییم طرف باید دیندار باشد، برای اینکه این ویژگیها را در خودش درست کند نه اینکه ما بخواهیم دینداری فرد را اندازه بگیریم. چگونه میتوان اندازه گفت؟ آیا آن کسی که وظایفش را در تمام ساعات اداری، با دقّت انجام میدهد و کوتاهی نمیکند و به همه احترام میگذارد و سعی میکند کار را درست انجام بدهد، او دیندارتر است یا کسیکه حتما ً تمام ظواهر دینی را رعایت میکند ولی در انجام وظیفه ی اداری اش تعهّدی ندارد و کاهلی میکند؟ تبعات ثبات مدیران: ۴) اعوجاج حزب از کارکرد اصلی خوددر این ثبات مدیریت، باندهای قدرت شکل گرفت حتی در کشور خودمان، احزاب از دل مدیران درآمدند. کسانی که در دولت بودند، حزب درست کردند. این حزب برای چه بود؟ برای تثبیت خودشان در پست های مدیریتی. مدیری داریم که ۳۰ سال وزیر بوده است، اما سال سی ام دقیقاً مثل روز اولی که هیچکاری بلد نبود، دارد مدیریت میکند. یعنی همان برنامه هایی را که روز اول در وزارتخانه اجراء میکرد، هنوز همان ها را دارد اجراء میکند. اثربخشی، کارآمدی و بازدهی او همان مقدار است و تصمیمات اشتباهی که ۳۰ سال قبل میگرفته، همچنان دارد تکرار میکند. تبعات ثبات مدیران: ۵) تبدیل شدن هر طرح و تصمیمی به تامین کننده منافع ساختار غیر رسمیدر این ثبات، فساد و سوء استفاده ها پیدا شد. آن ساختار غیررسمی، هر کاری که دلش خواست کرد و میکند و مسیر تصمیمات را تغییر می دهد. وقتی بهترین برنامه ها در سطوح بالایی کشور تنظیم می شود و بعد وارد ساختارهای غیررسمی می شود، بلافاصله استحاله و تبدیل به تامین کننده منافع ساختار غیررسمی می شود که بسیاری از عناصر رسمی مدیریت، در آن حضور دارند. تبعات ثبات مدیران: ۶) بسته شدن مسیر ورود مدیران جوان و خلاقوقتی این ثبات پیدا می شود، خودبهخود یک گاردی در مقابل حضور مدیران جوانتر و خلّاقتر بسته میشود. ما امروز میبینیم که دانش روزانه در حال تغییر است. من در دانشگاهها میبینم که هر دورهای که دانشجوها می آیند، با دوره قبل از آن متفاوت هستند، هم در نگاه، هم در خلاقیت و هم در انگیزه هایشان سطح بالاتری دارند. آن ثبات که پیدا میشود یک گاردی میگیرند که اصلاً اجازه نمی دهند که نسل های جدید وارد عرصه مدیریت شوند. البته برای آن توجیه هم درست میکنند. میگویند مدیریت تجربه میخواهد، جوانان بلد نیستند و جالب است که در هیچ سطحی اجازه ورود به آنها را نمیدهند. تجربه مشاورین جوانما یکبار تجربه کردیم، جریان مشاوران جوان را راه انداختیم. گفتیم این حلقه شکسته شود و یک سلسله جوانان تحصیل کرده و توانمند وارد مجموعه شوند، تجربه کنند و با ساختارهای اداره کشور آشنا شوند تا بعد بتوانند در سطوح گوناگون، مسئولیت مدیریت ها را بپذیرند. این لایه مدیریت ثابت، کاملاً با این ایدهای که یک ایده نوآورانه و تحوّل آفرین بود، مخالفت و خیلی جاها مقاومت کردند، اجازه ندادند این جوانان به ساختارهای اداری مسلّط شوند. تاریخچه ای از مدیریت پس از انقلابمدیران نسل اول انقلاب، نتیجه یک خلأ ناگهانی مدیریتی بودندما یک مشکلی در کشور خودمان داریم که نمی دانم در چند کشور دیگر هم وجود دارد. بعد از انقلاب، با این تلقی که تمام مدیران قبل، غیرمتعهد بودند، اشکالات اساسی داشتند یا باورهایشان اشتباه بوده، همه را کنار زدند. یک عدّه ی زیادی، جدیداً وارد عرصه مدیریت شدند. بعضی از اینها از همان ابتدا بدون داشتن هر نوع تجریه مدیریتی، آمدند در بالاترین سطوح مدیریتی نشستند و خیلی از آنها تا الان هم هستند و با تغییر دولت ها فقط جابجا شدند. فقط یک دوره در کناری ماندند و خیلی هم به آن دورانی که کنار گذاشته شدند، منتقد و معترض هستند. عدم اشراف مدیران نسل اول به ساختارهای اداره کشوروقتی این مدیران آمدند، اصلاً به ساختار اداره کشور اشراف نداشتند و بدتر از آن، اصلاً به کشور اشراف نداشتند. من الان اسامی زیادی در ذهنم هست که از مدیران ارشد کشور هستند و ساختار حوزهی مدیریت خودشان را هم نمیشناختند و تا روز آخر هم نشناختند. مانند برخی از نمایندگان مجلس که ۲۰ سال نماینده مجلس است ولی نمیداند قانون اساسی چیست! قانوننویسی را بلد نیست اما رفته در آن جایگاه قرار گرفته است. بدتر از این، کشور و توانمندیهای کشور، مردم، فرهنگ، تاریخ گذشته و ظرفیت هایی که داریم، معدن، زمینها، کارخانجاتی که داریم را نمیشناسند. یادم می آید زمانی یک مدیر ارشد صنعت آمده بود و پیشنهاد میداد که یک صنعتی را وارد و استفاده کنیم. وقتی کامل توضیح داد، من به ایشان عرض کردم این چیزی که شما میگویید، خودمان در کشور داریم، در تهران، اصفهان و تبریز ۵ ورژن و نسل پیشرفته تر از آن را در کشور داریم و از ظرفیت آن استفاده نمیکنیم و حالا شما میخواهید ۵ نسل قبل را وارد کنید و به عنوان یک چیز جدید عرضه کنید؟ تبعات ثبات مدیران: ۷) تجمیع و تمرکز اختیاراتوقتی که مدیران، ثابت می مانند، تمرکز اختیارات و قدرت هم در آنها پیدا میشود. به مرور اختیارات را در خودشان جمع و متمرکز می کنند. این تمرکز اختیارات، کلاً مردم و استعدادهای جوان و خلاقیتهای مردمی را از عرصه کنار میگذارد و راه را میبندد. وقتی همه اختیارات متمرکز است، مردم کوچکترین فعالیتی بخواهند بکنند، باید از این کوچه های تو در توی ساختار اداری رد شوند، سر هر کوچه ای هم یک مدیر با اختیارات مطلق نشسته است. در این شرایط، اعمال سلیقه و رانت و فساد پیدا میشود. تبعات ثبات مدیران: ۸) سرخوردگی نخبگان جوانیکی دیگر از تبعات حلقه ی بسته ی مدیران این است که در نخبگان جوان و استعدادهای جدیدی که باید بیایند و در خدمت کشور قرار بگیرند، سرخوردگی ایجاد میکند و راه را به روی حضورخلاقیت های جدید میبندد. تبعات ثبات مدیران: ۹) مصالح کشور در اولویت های چندم و منافع اشخاص در اولویت اولثبات مدیران باعث میشود که مصالح کشور در ردهی چندم و منافع اشخاص در ردهی اول قراربگیرد. مثالی میزنم. ۳۵ سال است که ما در صنعت خودرو داریم درجا میزنیم و هر زمانی که کسی خواست تحوّلی در آن ایجاد کند، با شکست مواجه شد. الان مردم یک خودروی معمولی را دو سه برابر قیمت مدل مشابه آن در بازار جهانی میخرند. یعنی مردم پول بیشتری میدهند ولی کیفیت پایینتری را انتخاب میکنند. قراردادهای خاص به ملّت ما تحمیل شد و کیفیت همچنان پایین ماند چون حلقههای مدیران، منافع خودشان را بر منافع ملّی ترجیح دادند، راه را هم بر استعدادهای جدید بستند، فرد جدیدی نمیتواند وارد شود. شبکه شدن حلقه های بسته مدیریتیاین حلقه ها در تمام ارکان تصمیمگیری کشور به هم گره خورده است و هرکس که بخواهد تغییری در آن بدهد، از همه جا صدا درمی آید. به حاشیه کشاندن طرح های اصلاحی توسط شبکه غیر رسمی مدیرانجالب اینجاست که اصلاً هیچکس نمی آید روی آن موضوع مورد سؤال بحث کند، می روند یک چیز دیگری را جلو می آورند و آن یکی را میزنند! مثالی می زنم. به محض آنکه شما بگویید چگونه ممکن است بعد از ۶۰-۵۰ سال، در خودروسازی همچنان پایین ترین کیفیت را به مردم تحمیل میکنیم و چندبرابر پول می گیریم؟ چرا باید برای واردات خودرو ۱۲۰ درصد از مردم عوارض بگیریم؟ یعنی ما ۱۲۰ درصد اجازه سودآوری بدون هیچ زحمت و کاری را داریم به اینها میدهیم. وقتی ۱۲۰ درصد حاشیه سود هست، دیگر خلاقیت معنا دارد؟ حالا دائماً بخشنامه و مصوبه صادر کنیم، با اینها که درست نمیشود. الان در دنیا فاصله ها میلیمتری یا یک دهم درصدی است و هزاران خلاقیت به کار میافتد و کارهای پژوهشی انجام میشود تا در این یک دهم درصد عقب نیفتند. ما یکدفعه ۱۲۰ درصد آوانس میدهیم و بعد هم دائماً میگوییم خودت را برسان. یعنی مانند یک آدم ۵۰ ساله ای است که هنوز مادرش غذا در دهانش میگذارد. کل تولید ما اینگونه شده است، چرا؟ چون مدیرانی هستند که یک چیزی از اول انقلاب در ذهنش بوده، منجمد شده و همچنان دارد همان را دنبال میکند، ۵۰ بار هم شکست میخورد ولی باز هم همان را دنبال میکند. یادم می آید وقتی که ما گفتیم این مدل باید تغییر کند، صدای همه درآمد که اگر دست به آن بزنی، اشتغال کشور از بین میرود. پشت یک عنوان مفیدی پنهان میشوند... گستردگی تبعات منفی ثبات مدیراناگر ما بخواهیم راجع به تبعات منفی ثبات مدیران بحث کنیم، باید ساعتها بحث کنیم. من مثالهای متعدّدی دارم که بیان کنم تا ببینیم چه تبعات منفی برای اداره کشور دارد. چیزی که باید ثابت باشد، اهداف، سیاستها و برنامهها است والّا ثبات آدمها نتیجهاش همین حلقهها و ساختار غیررسمی و این تبعاتی است که خدمت شما عرض کردم. تبعات ثبات مدیران: ۱۰) کیش شخصیت و دیکتاتوری مدیرانمعمولاً وقتی مدیریت ها طولانی میشود، رابطه مدیران با مردم قطع میشود و هرکس هم که میخواهد حرف بزند، به او میگویند خودمان میدانیم و بعد آرام آرام یک کیش شخصیتی پیدا میشود که خودشان را برتر از مردم میدانند و ریشه ی دیکتاتوری هم همین جاست. برای آنها اصلاً اهمیتی ندارد که به واسطه ی تصمیمات آنها چه اتفاقاتی در زندگی مردم میافتد. کاملاً تفکیک میشوند. همین الان در خیلی از جاهای دنیا میبینیم که وقتی مدیران مینشینند و تصمیم میگیرند، اینکه در زندگی مردم چه اتفاقی با این تصمیم میافتد، در تصمیماتشان دخالتی ندارد. چقدر تاکنون برنامه داده شده، چقدر تصمیمات گرفته شده است و اخیراً هم که شاهد هستیم، تصمیماتی گرفته میشود، بدون آنکه توجّه کنند، چه آثاری در زندگی مردم دارد. چرا؟ چون رابطه ی آنها با مردم قطع شده است. آنها خودشان را اصل و علامه ی دهر میدانند و اصلاً حرف جدیدی را گوش نمیکنند. آن جاهایی هم که میخواهند بگویند ما حرف جدیدی را گوش دادیم، لباس جدیدی بر تن همان دریافتهای بسته و موردی خودشان میکنند و عرضه میکنند. تبعات ثبات مدیران: ۱۱) سقف انگاری فهم مدیران ثابت!وقتی کیش شخصیت در مدیران ثابت، ایجاد میشود، اینها خودشان را سقف میدانند و هرکس در سازمانشان بخواهد حرف بالاتری بزند، یا او را منزوی و یا با او برخورد میکنند. وقتی نخبگان جوان و کسانی که ایده های جدید دارند بخواهند بیایند، یک سطحی برای آنها قرار میدهند و اجازه نمیدهند که اینها به سطوح بالاتر مدیریت راه پیدا کنند. یادم می آید که زمانی من تحلیل کرده بودم که در ایران، ما در حمل و نقل شهری، باید از قطار هوایی استفاده کنیم که هزینه ی آن خیلی کمتر است و فضای کمتری میگیرد و زودتر به نتیجه میرسد. وقتی با برخی که دست اندرکار قطارهای زیرزمینی بودند در این مورد بحث کردیم و وقتی در برابر استدلال های علمی کم آوردند، گفتند اگر قطار هوایی بیاید دیگر اجازه نمیدهد ما قطار زیرزمینی بسازیم و زیر سؤال میرود. گفتم خب زیر سؤال برود، چه اشکالی دارد؟ و چون یک جریان سیاسی مرتبط با حلقه قدرتمند اشراف سیاسی که در همین ثبات مدیران شکل گرفته بود، عضو آن حلقه بودند، اجازه ندادند ما آن کار را انجام بدهیم. تبعات ثبات مدیران: ۱۲) مهاجرت نخبگانوقتی راه را بر رشد نخبگان میبندید، طبیعی است که یک عده از نخبگان مهاجرت میکنند. یکی از دلایل اصلی مهاجرت نخبگان، به خصوص در عرصه ی مدیریتی، سیاسی و اقتصادی را باید در بسته شدن حلقه ی مدیران جستجو کرد. تبعات ثبات مدیران- ۱۳) در گذشته ماندن ذهن مدیران ثابتاجازه بدهید کمی بازتر با شما صحبت کنم. من عدّهی زیادی از مدیران کشور را میشناسم که صفر و صدی هستند. چهلسال پیش، سه جمله شنیده و با همان سه جمله دارد مدیریت میکند. مثلاً میگویند "اگر نقدینگی بالا برود دیگر تورّم را نمیشود کنترل کرد" یا "اگر میخواهید تورّم را کنترل کنید، دیگر رشد اقتصادی را نخواهید داشت". ۴۰-۳۰ سال است که با همین ذهنیّت دارد کار میکند. درحالیکه اینها همه قابلحل است. نظریات جدید و چندوجهی آمده و مدیریت شبکهها این مسائل را حل کرده است. اما همچنان این جملات در ذهنش مانده و با همانها دارد تصمیم میگیرد
|
منبع:کتاب نظریه مدیریت ایرانی
|