مدیریت ایرانی
مقدمه ؛ چگونگی طرح موضوع مدیریت انسان محور

مقدمه ؛

نظریه ‏ای جدید برای جامعه ‏ی انسانی

یک نگاه به زندگی جامعه ی انسانی، از ابتدا تا به امروز، یک فهرست طولانی از مشکلات پایدار را در برابر ما قرار می دهد. علیرغم تلاش های گوناگون، گسترده و پرزحمتی که اصلاح‌گران، نظریه پردازان و تلاشگران عرصه ی اجتماعی در طول تاریخ انجام داده اند، اما یک سلسله از مشکلات جامعه ی بشری که مشکلات اساسی هم هستند، در طول تاریخ پایدار مانده اند. ما می خواهیم در خدمت شما این موضوع را بصورت عمیق بررسی کنیم، علّت هایش را کشف کنیم و یک تئوری و نظریه جدیدی بر مبانی جدید و بر تعریف جدید از انسان و جامعه ارائه بدهیم.

مشکلات جامعه ‏ی ایران

به‌طور موردی، ما کشور ایران را مورد بررسی قرار دادیم. در هفت دهه ی اخیر، علیرغم وجود مدیریت های گوناگون، با سلایق گوناگون، انگیزه های گوناگون و استفاده از مکاتب و نظریه های مدیریتی متفاوت و علیرغم تلاش های بسیار گسترده در کلیه ی زمینه ها، ما شاهد این هستیم که مشکلات اساسی جامعه ایرانی، علیرغم نوسانات جزئی که در مقاطع گوناگون زمانی نشان می دهند، همچنان پایدار هستند.

بیکاری: طی هفت دهه ی اخیر، نرخ بیکاری همیشه دو رقمی بوده است.

تورّم: برنامه های گوناگونی برای مهار تورّم پیاده شده است. یک برنامه ی اختصاصی برای کنترل تورّم انجام گرفته است، اما ما شاهد هستیم که نرخ تورّم همچنان دو رقمی است. اگر هم زمانی یک رقمی شده است، برای یک مقطع بسیار کوتاه بوده است که اکثراً به یک سال هم نرسیده است.

 بهره‏ وری : در اینمورد خیلی کار شده است. مطالعات، نظریهپردازی و یک دانش گسترده پیرامون بهرهوری شکل گرفته است. حتی یک سازمان بهره‏ وری ایجاد شده است، کنفرانس ها و سمینارها و دوره های آموزشی متعدّد برگزار شده است. اما ما همچنان شاهد بهره وری پایین هستیم.

فاصله طبقاتی و ضریب جینی: در طی ۷۰-۶۰ سال اخیر، از آن زمانی که اطلاعات و آمار در ایران ثبت شده و سازمان برنامه درست شده است، این ضریب جینی بین ۳۵/۰ تا ۴۲/۰ در نوسان بوده است و بعضی مواقع تا ۴۴/۰ . یک دوره کوتاهی روی ۳۶/. و ۳۵/۰ آمده ولی دوباره برگشته است. یعنی افزایش فاصله طبقاتی همچنان ادامه دارد. یعنی ما به یک نرم قابل قبولی از توزیع ثروت نرسیده ایم.

کارآمدی: جزو مشکلاتی است که استمرار دارد. چند برنامه قبل از انقلاب و چند برنامه بعد از انقلاب در ایران اجرا شده است. اما علیرغم بسیج عمومی، صاحب نظران در تنظیم این برنامه ها و استفاده از همه ی نظریه های مدیریتی در تدوین این برنامه ها، می بینیم بعد از اینکه این برنامه ها پیاده می شود، هم طراحان، هم تصویب کنندگان و هم مجریان برنامه، همه می گویند که برنامه موفّق نبوده است و نتوانسته کارآمد و اثربخش باشد.

فقر: ما یک جامعه ای داریم که بخش مهمّی از آن، علیرغم سرمایه گذاری های گسترده، همیشه زیر خط فقر زندگی کرده است و تقریباً آن نسبت، زیر خط فقر، همیشه ثابت مانده است.

مهاجرت: طی ۶۰ سال گذشته، همواره ما شاهد یک مهاجرت از نقاط محروم و کمبرخوردار و نقاط دور، به مراکز کشور و از مراکز کشور به خارج از کشور هستیم. در واقع ما شاهد سه جریان انتقال سرمایه هستیم. سرمایه انسانی و سرمایه مادّی، [سرمایه تولیدی]. وقتی ثروت مادی مردم نقد میشود، از مناطق محروم و دور به مرکز کشور و از مرکز کشور به بیرون از کشور منتقل میشود. از افراد کمبرخوردار به افراد برخوردار منتقل میشود. ما میبینیم که فعالیتهای اقتصادی، از فعالیتهای مولّد پایدار به فعالیتهای زودگذر و ناپایدار منتقل میشود. من نام آن را "سه جریان انتقال سرمایه" گذاشتهام. علیرغم همهی تلاشهایی که شده باز میبینیم که اینها وجود دارد. چند برنامهی فقرزدایی در کشور اجرا شده است. اصلاً عنوان برنامه، فقرزدایی بوده است اما می‏ بینیم که فقر همچنان استمرار دارد. در دوره اخیر هم که برنامه های متعدد عبور از رکود اجرا شده اما باز می بینیم که رکود ادامه دارد.

حاشیه ‏نشینی: جز در یک مقاطع کوتاهی که مهاجرت یک مقدار معکوس شده است در طول ۶۰ سال، جمعیت دارد به حاشیه‏ ی شهرها می رود. حاشیه نشینی یک مسئله ی بسیار بزرگی است که منجر به ایجاد «بافت های خود رو» شده است. بافت هایی که از شهرسازی علمی و تأمین نیازهای طبیعی جامعه ای که در آن سکونت دارد، برخوردار نیست.

بررسی ریشه ی اصلی مشکلات

وقتی ما شیوه های مدیریتی، مکاتب گوناگون مدیریتی و نظریات اقتصادی و اجتماعی را بررسی کردیم، به این نتیجه رسیدیم که مشکل در لایه های عمیق تر و زیرساختی تر است و تمام این اقدامات و تلاش ها، بر بستری اتفاق افتاده که آن بستر، نمی تواند تأمین کننده ی خواست مردم و خواست برنامه ریزان و اهدافی که برای این برنامه ها قرار داده شده، باشد. به همین دلیل سراغ زیرساخت ها و زیربناها رفتیم تا ببینیم علت های اساسی چیست؟ هم در بخش نظریه، هم در بخش ساختار، هم در بخش رفتار، در حوزه آرمانی و هدف گذاری، اینها را بررسی کردیم. که اینجا هم در دو بخش، مورد بررسی قرار می دهیم، عرضه می کنیم و به بحث می گذاریم تا انشاءالله یک ذهنیت مشترکی پیرامون نظریه مدیریت انسان محور و مردم محور شکل بگیرد.

آسیب‏ شناسی برای یافتن راه‏ حل زیربنایی و اساسی مدیریّتی

لازم است این تذکر را بدهم که بنده به عنوان کوچکترین آحاد مردم ایران، سطوح مختلف مدیریتی را در این کشور تجربه کرده ام. از پایین ترین سطوح در بخشداری و مدیریت های پایین، مدیریت های میانی، در استانداری، مشاور استاندار، استاندار، مشاور وزیر، شهرداری تهران و ریاست جمهوری و اداره ی دولت را تجربه کرده ام. گرچه ممکن است این آمارهایی که عرض کردم در دوره دولتی که بنده مسئول بودم، یک مقداری به سمت بهبود، نوسان داشته باشد، اما اصل بحث ما را تحت تأثیر قرار نمی دهد.

من بهعنوان یک معلّم میخواهم آسیبشناسی کنم و راه درست را بهکمک دوستان پیدا کنیم و انشاءالله عرضه کنیم تا بتوانیم زیربناییتر و اساسیتر این مسائل را مرتفع کنیم و نظام مدیریتی کشور را بر یک مبانی جدید، آرمان ‏های روشن و با ساختار تصمیم گیری شفاف بنا کنیم تا در سرمایه گذاری هایی که انجام میشود، انشاءالله به اهداف مورد نظر برسیم.

ما در دو بخش بحث می کنیم. بخش اول آسیب شناسی با ذکر موارد بسیار روشن است. مواردی را مطرح می کنیم، تجزیه و تحلیل میکنیم و به نقطه ی کانونیِ اشکالی که وجود داشته میرسیم. در بخش دوم، انشاءالله مبانی و نظریه مدیریّتی را عرضه خواهیم کرد.

همه‏ ی صاحب نظران یاری کنند!

همین جا از همه ی نخبگان و دلسوزان دعوت می کنم که یاری بدهند؛ نه اینکه بنده را یاری بدهند؛ جامعه ی انسانی را یاری کنند. چون این مباحث، اختصاص به یک شخص و گروه و جناح و دسته و حتی یک لایه ی مدیریّتی و یک طبقه ی مدیریّتی و یک نسل مدیریّتی ندارد، بلکه به کل جامعه انسانی و مردم عزیز کشورمان و به آینده ای که باید با کمک هم بسازیم، برمی گردد.

من از همه دعوت می کنم، انشاءالله همه مشارکت کنند، با هم گفتگو و بحث خواهیم کرد. باید نظریه مدیریّتی درست را با هم تولید کنیم. اینکه تصور کنیم یک پژوهشکده ای، یک فرد یا گوش های، یک چیزی را تولید و عرضه می کند و ما باید همان را بگیریم و پیاده کنیم، تجربه نشان داد که موفق نبوده است. موفقیّت یک نظریه، علاوه بر اینکه باید از اصالت، جامعیّت، کارآمدی و اثربخشی برخوردار باشد، باید مورد اتفاق جامعه ی نخبگانی کشور و عموم مردم باشد. به خصوص تمام کسانی که دست اندرکار مدیریّت مستقیم جامعه هستند وگرنه اگر اتفاق نظر نباشد، یک بحثی در یک سطحی مطرح میشود، وقتی به سطوح دیگر منتقل می شود، بعضاً ۱۸۰ درجه تغییر هویّت و ماهیّت می دهد. این ها تجربیاتی است که ما کردیم.

ظرفیّت لازم جهت دریافت و عملیاتی کردن نظریه

یک زمانی دولت یا کل سیستم برای انجام یک کار، یک تصمیمی میگیرد و آن را داخل سیستم پمپاژ میکند و بعد وقتی میرویم در هر سطحی بُرش میزنیم، میبینیم مسئله تغییر کرده است. به لایههای پایین که میرسیم، میبینیم کلاً هیچ شده است و اصلاً چیز دیگری از آن درمیآید. قرار بوده به مشهد برود، ولی از اهواز سردر میآورد. قرار بوده به اهواز برود، از کرمانشاه سردر میآورد. اصلاً موضوع عوض میشود. چرا؟ چون کل کسانیکه دست‏ اندرکار هستند، توجیه نیستند و دریافت واحدی از آن نظریه و تصمیم ندارند. ضمن اینکه ساختاری که طراحی شده، نمی تواند این مأموریت را انجام بدهد. یعنی ظرفیّت لازم، برای دریافت آن نظریه و عملیاتی کردن آن نظریه را ندارد. که این بخش هم جزو بحث های ما هست و در خدمت شما بحث خواهیم کرد.

من امیدوار هستم که با مشارکت جامعه نخبگانی و جامعه مدیریّتی کشور، انشاءالله بتوانیم با هم به یک نظریه روشن، جدید و کارآمد در باب مدیریّت برسیم .

 

منبع : کتاب نظریه مدیریت ایرانی

 

{{ message_need_to_login }}
{{language.message_not_empty}}
{{count_of_comments}} 
{{massage_and_class_chat.message}}
{{massage_and_class_tariff.message}}