آزادی بالاترین و تضمین بقیه ی ارزش های انسانی است.
آزادی در اندیشه؛ اندیش های نباشد، رشدی نیست. اندیشه باید آزاد باشد. به هر نسبتی که اندیشه ی انسان ها را محدود کنیم، انسان ها را محدود کرده ایم.
زیبایی کار خدا این است که انسان ها در آزادی، «او را انتخاب میکنند»، در آزادی، ارزش ها را انتخاب میکنند.
آزادی اندیشه اگر به آزادی اراده نینجامد، یعنی به هیچ اراده ای نینجامیده است. اگر من بیندیشم ولی خروجی نداشته باشم به چه دردی میخورد؟
به هر میزان که اراده ی انسان ها محدود میشود، انسانیّت آنها نیز محدود شده است. به هر میزان که دایره ی انتخاب انسان ها محدود بشود، انسانیّت آنها محدود شده است.
همه ی پیامبران آمده اند تا انسان ها را آزاد کنند. آزاد آزاد آزاد! انسان ها وقتی آزاد آزاد آزاد میشوند، جز خدا، جز حقیقت، جز انسانیّت، چیزی نیستند.
وقتی می گوییم «اجتماع»، معنی اش این نیست که انسان ها محدود میشوند. اتفاقاً اجتماع، بستر نامحدود شدن انسان است. بستر تحقق آزادی مطلق انسانها، در تعامل با دیگران است؛ اینجا معنا پیدا میکند.
به نسبتی که آزادیهای انسانها محدود میشود، ارزشها هم محدود میشود و اگر آزادی، کامل محدود شود، ارزشی و ضدّارزشی، متولد نمیشود.
سرفصل و سرآمد آزادی انسانها، انتخاب سرنوشت خودشان است، وقتی فرد هستند برای خودشان؛ و وقتی در جامعه هستند هم هر جامعه برای خودش تصمیم میگیرد.
به شما بگویم هر مقدار که آزادی انسانها محدود شده، فساد آمده است. به محض اینکه میگوییم آزادی، میگویند «یعنی مردم بروند فساد کنند؟» این یک دروغ بزرگ است.
قانون چه میشود؟ ما دو نوع قانون داریم: یک قانون، آزادی بخش است، یک قانون، محدودکننده است.
امروز مهمترین معضل جوامع بشری، بحث آزادی حق تعیین سرنوشت است.
متن درس گفتار
آزادی تضمین بقیه ارزشهای انسانی مفهومی که میخواهم صحبت کنم مفهوم «آزادی» است. آزادی بالاترین و تضمین بقیه ی ارزش های انسانی است. اختیار بالاترین هدیه ی خدا به انسانهاست و آزادی رسمیت دادن به اختیار است. انسان اگر آزاد نباشد، انتخاب هایش فاقد ارزش است و رشدی نمیکند. آزادی در ذات انسان است. اختیار در ذات انسان است.
آزادی- آزادی اندیشه اما آزادی در چه؟ آزادی در اندیشه؛ اندیش های نباشد، رشدی نیست. اندیشه باید آزاد باشد. به هر نسبتی که اندیشه ی انسانها را محدود کنیم، انسانها را محدود کردهایم. چون انسان یعنی اندیشه.
ای برادر تو همه اندیشهای مابقی خود استخوان و ریشهای اگر آزادی اندیشه محدود شود، چیزی از انسان باقی نمیماند. این میشود که بگوییم همه باید اینجوری فکر کنند و همه باید اینجوری بیندیشند، این مخالف آزادی است. اگر سقف اندیشه را چه به لحاظ موضوعی محدود کنیم و چه به لحاظ سقف، محدود کنیم، انسانیّت را محدود کردهایم و راه کمال بسته شده است. و این برخلاف خواست خداست.
زیبایی خلقت انسان این است که انسانها در آزادی خدا را انتخاب کنند زیبایی کار خدا این است که انسانها در بستر آزادی، «او را انتخاب میکنند»، در آزادی، ارزشها را انتخاب میکنند.
آزادی اراده ورزی و کنش اجتماعی آزادی اندیشه اگر به آزادی اراده نینجامد، یعنی به هیچ اراده ای نینجامیده است. اگر من بیندیشم ولی خروجی نداشته باشم به چه دردی میخورد؟ اندیش های که در ذهن من هست، باید بتواند به اراده بینجامد. آیا اراده را میشود محدود کرد؟ برای چه باید محدود کرد؟
محدود سازی اراده انسان محدود کردن انسانیت اوست به هر میزان که اراده ی انسان ها محدود میشود، انسانیّت آنها نیز محدود شده است. به هر میزان که دایره ی انتخاب انسانها محدود بشود، انسانیّت آنها محدود شده است.
ضرورت رسیدن به آزادی مطلق از اسارتهای تاریخی من معتقدم آزادیِ انسانها، آزادی مطلق است. یعنی باید به آزادی مطلق برسیم. الان در اسارت ها هستیم. اسارت تاریخ، وراثت، مسائل اجتماعی، حکومت ها، تعصّبات، بعضی خصلت های نادرست مثل حسادت ها و خودخواهی ها و خودبرتربینی ها و بخل ها. اینها همه اسارت است و باید آزاد بشوند. همه ی پیامبران آمده اند تا انسان ها را آزاد کنند. آزادِ آزادِ آزاد! انسان ها وقتی آزادِ آزادِ آزاد میشوند، جز خدا، جز حقیقت، جز انسانیّت، چیزی نیستند. آزادترین انسانهای تاریخ، پیامبران هستند. آنها اگر دور هم جمع شوند، محدودیّتی وجود ندارد و مشکلی به وجود نمی آید. ویژگی انسان این است که وقتی از این اسارت ها آزاد می شود، جز حق، جز کمال و جز انسانیّت را انتخاب نمیکند. آزادی با انسان همراه است. نمی شود آزادی را از انسان گرفت. خدای متعال به هیچ انسانی، اجازه ی محدودکردن آزادی انسان ها را نداده است. یک جور از محدود کردن ها، محدودیّت های فکری است. جوری فضا درست میکنند که انسان ها را اغوا میکنند و ذهن ها را میبندند. قالب های مصنوعی درست میکنند. قالب های کاذب درست میکنند.
آزادی وقتی مطلوب است که در ضمن حضور اجتماعی باشد یک بخش، محدودکردن انسانها در عرصهی اجتماع است. که بیشتر ما این را در طول تاریخ میبینیم. انسانها را محدود میکنند. وقتی محدود شد، دیگر انسان نیست. به نسبت محدودیّت، دیگر از انسانیّت ساقط است. وقتی میگوییم «اجتماع»، معنیاش این نیست که انسانها محدود میشوند. اتفاقاً اجتماع، بستر نامحدود شدن انسان است. بستر تحقق آزادی مطلق انسان ها، در تعامل با دیگران است؛ اینجا معنا پیدا میکند. اگر یکی برود در قله ی قاف بنشیند و بگوید من آزاد آزادم، آزادی به چه دردی میخورد؟ آزادی اندیشه، آزادی اراده، آزادی انتخاب، آزادی اعمال. من اراده کردم ولی نمی گذارند اراده ام را اِعمال کنم؛ رشدی اتفاق نمی افتد. اصلا در این پروسه ی آزادی هست که انسان رشد میکند، بیندیشد، تصمیم بگیرد، انتخاب کند، اراده کند، اِعمال کند، دوباره حلقه ی بالاتر، حلقه ی بالاتر، حلقه ی بالاتر ... خوب و بدش را تشخیص بدهد.
محدودسازی آزادی، محدودسازی همه ارزشهای دیگر است به نسبتی که آزادی های انسان ها محدود میشود، ارزش ها هم محدود میشود و اگر آزادی، کامل محدود شود، ارزشی و ضدّارزشی، متولد نمیشود. افرادی را مجبور کنیم یک چیزی را انتخاب کنند. مثلا یک گناهی بکنند، این محدودکردن، ضدّ ارزش است. اما اینکه مجبور شده است، میشود ضدّارزش. اینکه مجبور کنیم عمل صالحی انجام بدهد، آیا ارزشی خلق شده است؟ نه. ارزش، زمانی خلق میشود که یک ارتقای روحی و انسانی در آن طرف اتفاق بیفتد. وقتی اجبار است، اتفاق نمی افتد.
دین در بستر آزادی معنادار است دین اگر اجباری باشد، ارزش ندارد. دین آمده است ارتقا بدهد. [وقتی] اجبار شد، رکود و توقفِ کمال انسان است؛ محدودکننده ی انسان است.
مأموریت حکومتها صیانت از آزادی است نه محدود کردن آن آیا حکومت ها حق دارند آزادی انسان ها را محدود کنند؟ خیر. مأموریت حکومت ها صیانت از آزادی و تأمین آزادی انسان هاست.
حق تعیین سرنوشت، سرآمد حقوق برآمده از آزادی به حق تعیین سرنوشت میرسیم؛ سرفصل و سرآمد آزادی انسانها، انتخاب سرنوشت خودشان است، وقتی فرد هستند برای خودشان؛ و وقتی در جامعه هستند هم هر جامعه برای خودش تصمیم میگیرد. احدی نمیتواند این حق را از انسانها بگیرد. این را خدا به انسانها داده است. محدودکردن یعنی چه؟ تحت چه عنوان؟جالب است در قانون اساسی ما هم هست که حتی به نام امنیّت ملّی هم نمیتوان آزادی های مردم را ولو با وضع قانون محدود کرد (اصل نهم). این تکّه از قانون اساسی ِ ما در دنیا جزء مترقّی ترین هاست. انسانها آزاد باشند، بیندیشند، اراده کنند، انتخاب کنند، تصمیم بگیرند، در عرصه اجتماعی، اراده ی انسان ها باید حاکم شود ولا غیر. انسان ها باید انتخاب کنند که چه جور زندگی کنند، کدام مسیر را جلو بروند، احدی حق ندارد این را محدود بکند.
برخلاف تصور رایج ریشه فساد محدودیت آزادی بوده نه آزادی به شما بگویم هر مقدار که آزادی انسانها محدود شده، فساد آمده است. به محض اینکه می گوییم آزادی، میگویند «یعنی مردم بروند فساد کنند؟» این یک دروغ بزرگ است.
هیچ تجربه تاریخیای از آزادی مطلق در تاریخ محقق نشده است دلیل دارد. دلیلش خیلی ساده است. در طول تاریخ با همین شعار، آزادی ها را محدود کرده اند و تاریخ پر از فساد، کشتار و جنایت است. هیچگاه آزادی مطلق برای انسانها اتفاق نیفتاده که الان بشود راجع به آن با توجه به تاریخ قضاوت کنیم.
مدعیان کنترل انسانها، دلیلی برای داشتن چنین صلاحیتی ندارند تازه آنها که میخواهند کنترل کنند، به چه حقی میخواهند کنترل کنند؟ کی اجازه داده کنترل کنید؟ کی گفته شما برترید؟ کی گفته شما درست تشخیص میدهید؟ کی گفته کنترل های شما به نفع جامعه است؟ هیچکدام پاسخ روشنی ندارد. پاسخ قانع کننده ای ندارد. انسان ها باید سرنوشت خودشان را خودشان تعیین بکنند.
دمکراسی هم در عمل با اضافات و ملحقاتی به ضد خود بدل شد دموکراسی هم همین بود. میگفتند انسانها تعیین بکنند. اما حالا هزار تا تبصره به آن زدهاند. بهگونهای که الان دموکراسی در دنیا وجود ندارد و همه، کنترلشده هستند. به شیوههای مختلف، شیوههای تبلیغاتی، قوانینی گذاشتهاند و بهظاهر، ارادههای مردم را به جایی که میخواهند، هدایت میکنند. آزادی بیان عملاً وجود ندارد! اصلاً نمیتوانند حرف بزنند. اندیشهای که به بیان نیاید، چه اندیشهای است؟ به میزانی که بیان و آزادی انسانها محدود میشود، از انسانیّت انسانها کاسته شده است. میگویند اگر اجازه بدهیم مردم انتخاب کنند، اشتباه انتخاب میکنند. خب اشتباه انتخاب کنند، به شما چه ربطی دارد؟ خدا نمیدانست که به انسان ها آزادی داد؟ خدا نمی دانست که انسانها ممکن است اشتباه بکنند؟ نمیتوانست کاری بکند که همیشه خوب را انتخاب کنند؟ به علاوه این که مگر کسانی که به جای مردم انتخاب میکنند، اشتباه نمی کنند. بزرگترین انتخاب های اشتباه نه توسط عموم مردم، بلکه توسط این مدعیان انجام شده است.
شیطان دشمن نخست آزادی بزرگترین محدودکننده ی آزادیِ انسانها شیطان است. آزادی، بزرگترین هدیه ی خداست و اصلاً رمز انسان بودن انسانها، آزادی و اختیارشان است. هرقدر آزادی محدود شود، انسانها محدود میشوند و این ساده و روشن است. در کل تاریخ با توجیهات گوناگون آمدند و اختیارات انسانها را محدود و محدودتر کردند و در جاهایی متمرکز کردند و هرکاری دلشان میخواهد، می کنند.
مفاسد دنیا محصول محدود شدن آزادی است نه آزادی تمام مفاسد دنیا، دزدی ها، غارت ها، جنگ ها، تبعیض ها، محصول محدودکردن آزادی است. الان توی دنیا، آزادی توده های مردم، محدود است، اما آزادی قدرتمندان، نامحدود است. آنها آزادی دارند و اینها آزادی ندارند. این فاصله، باعث فساد، تبعیض، ظلم و سقوط میشود.
پیامبران انسانها را آزاد میکنند آزادی، متعلّق به همه است. قلّه ی آزادی که ما دنبال میکنیم، آزادی مطلق انسان هاست. از همه ی اسارت ها باید آزاد باشیم. پیامبران، انسانها را آزاد میکنند. «وَ یضَعُ عَنهُم إِصرَهُم وَالأَغلالَ الَّتی کانَت عَلَیهِم»
دانش و سایر ارزشها آزادی آور هستند دانش، آزادی میآورد. بزرگواری، آزادی میآورد. عدالت، آزادی میآورد. تعاملات اجتماعی، آزادی میآورد. تفکر، آزادی میآورد. ایثار، آزادی میآورد. فداکاری، آزادی میآورد. محبّت، آزادی میآورد. توجّه به ارزشهای انسانی، آزادی میآورد. تفکّر در حقیقت وجودی انسان، آزادی میآورد. تفکر به خدا آزادی می آورد. تفکّر به انسان کامل، آزادی می آورد. باید به سمت آزادی مطلق برویم. آن چیزی که خدا خواسته، آزادی مطلق است.
شبهه تعارض قانون و آزادی: دو نوع قانون داریم آزادیبخش و محدودیت آفرین حالا بعضی ها میگویند قانون چه میشود؟ ما دو نوع قانون داریم: یک قانون، آزادیبخش است، یک قانون، محدودکننده است. من همیشه مثال میزنم قانون آزادیبخش مثل چه؟ مثل قوانین راهنمایی و رانندگی. ما میخواهیم آزاد باشیم حرکت کنیم و هرجا برویم، خب اگر قوانینی نباشد، چراغی و چهارراهی نباشد تصادف میشود، برخورد میشود، راه ها بند می آید، آزادی حرکت از ما گرفته میشود. یک قوانینی گذاشته شده که ما راحت عبور کنیم و به مقصد برسیم و حرکت کنیم. مثل قواعد فیزیک؛ قانون های فیزیک برای چه هست؟ محدودکننده است؟ نه! آزادیبخش است، وقتی ما قوانین فیزیک را میشناسیم، میتوانیم هواپیما بسازیم و حرکت کنیم و یک درجه بیشتر آزاد بشویم.
اقتصاد آزادی بخش یا اقتصاد محدودیت آفرین در اقتصاد هم همینطور است. قوانینی محدودکننده و قوانینی آزادبخش داریم. آن کسانی که تلقّیشان محدودیّت منابع و محدودیّت ثروت طبیعی است، دائماً قوانین محدودکننده برای انسان می گذارند. اما وقتی که ما معتقد باشیم ثروت دنیا نامحدود است، قوانین آزادی بخش میگذاریم تا همه مردم بروند استفاده کنند. این همه زمین خدا داده تا مردم همه صاحب ویلا باشند، صاحب باغ باشند چه اشکالی دارد؟
مهمترین مسئله همیشه و اکنون آزادی تعیین سرنوشت بوده است آزادی در مناسبات اجتماعی، آزادی اندیشه، آزادی انتخاب، آزادی اِعمال اراده، آزادی بیان، آزادی در تعیین سرنوشت اجتماعی، حق تعیین سرنوشت، بسیار بسیار مهم است. همین امروز هم مهمترین معضل جوامع بشری، بحث آزادی حق تعیین سرنوشت است. آزادی در تعیین سرنوشت است که متأسفانه محدود شده است و این محدودیّت، این فجایع را به بار آورده که در دنیا هر روز جنگ و اختلاف و سلطه و غارت و چپاول جهانی دارد اتفاق میافتد. در بحث بعدی انشاءالله در مورد عدالت صحبت خواهیم کرد.