مدیریت ایرانی جامعه، تاریخ و فرآیند ظهور
|
فلسفه تاریخ، هدایت و فرایند ظهور چکیده درس گفتار
متن درس گفتاربحث مهمّی مطرح میشود که جامعه چیست؟ تاریخ چیست؟ و هدایت چیست؟ هدایتروشن است که خداوند متعال به طور مستمرّ، هدایت را نازل می کند. عالم، عالم هدایت است. خدا به انسان عقل داده است. عقل منشأش کجاست؟ آسمان است. به طور مرتّب دریافت می شود و به طور مرتّب نازل می شود. علاوه بر پیامبران، مصلحان و بزرگان، تمام عالم، آیه است. آیه چیست؟ نشانه! نشانه برای چیست؟ برای هدایت، نشانه است که راه را پیدا کنیم، بیندیشیم، بفهمیم و پیدا بکنیم. جامعهجامعه چیست؟ توضیح دادم انسان، اجتماعی است. اگر انسان ها با هم زندگی نکنند، فرصتی برای ظهور و بروز استعدادهایشان باقی نمی ماند. در تعامل انسان ها و در تفاوت ها جامعه شکل می گیرد و جامعه بستر شکوفایی انسانهاست. حالا جالب است انسانها مأموریت دارند همین جامعه را به بالاترین سطح انسانیّت و عزّت و رفاه برسانند. به بالاترین سطح سعادت برسانند. روح جمعیما دو روح تعریف می کنیم: یکی روح فردی و دیگری روح جمعی. هر انسانی برای خودش یک روح دارد، یک هویّت و یک شخصیت مستقل دارد. اما همه ی انسان ها جمع شدند و با هم تعامل کردند، و تفاوت ها را با هم به اشتراک گذاشتند و برای تکامل همدیگر کمک کردند، و یک روح جدیدی به نام روح جمعی پیدا می شود، که این روح جمعی، بازتاب ویژگی های مشترک آحاد جامعه است. خواست های مشترک آحاد جامعه است. ارزش های مشترک آحاد جامعه است. اثر روح جمعی بر افراد، شکوفایی ارزش های جمعی در فردآدمها موقعی که در داخل جامعه قرار میگیرند، با زمانی که فردی هستند، رفتارهایشان متفاوت است. خیلی وقتها آدمها در موضع فردی، رفتارهایی از خودشان نشان میدهند که بهمحض اینکه در محضر روح جمعی میآیند، رفتارها عوض میشود. ممکن هست کسی جایی تنها باشد بترسد، اما اگر اجتماعی بخواهند کار کنند، ترس کنار رفته و شجاعت جایش را گرفته است. تنها باشد ممکن است بخل بورزد، اما در محیط اجتماعی فداکاری، گذشت و ایثار و همه اینها در وجود انسانها شکوفا می شود. یک روح جمعی داریم که حرکت جمعی جامعه را شکل می دهد و یک روح فردی داریم که اقدامات فردی انسان ها را شکل می دهد. این ها با هم کاملاً در ارتباط هستند. تاریخ، پدیده ای یک پارچه استاما یک بحث مهمّ است که آیا تاریخ جمع اقدامات مجزای بی هدف است؟ یا مجموعه ی تاریخ تشکیل شده از بی نهایت اقداماتی که انسان ها انجام داده اند و همه ی این اقدامات در چارچوب یک هدف مشخصی حرکت می کند. سؤال دوم این است که این پدیده هایی که در عالم خلق شده اند، آیا پدیده های مجزا و منفرد، بدون هدف هستند یا هدف فرعی دارند؟ اما پاسخ چیست ؟ ما همه ی عالم را یک مجموعه ی به هم پیوسته می بینیم، یک مجموعه ی به هم پیوست های است که بستری را برای شکوفایی و کمال انسان شکل داده است، بستری را برای ظهور خدای متعال در قامت انسان ها شکل داده است و تمام موجودات مأموریت دارند و مأموریت شان هم یونیک و واحد است. هیچ دوتا موجودی نداریم که مأموریت مشابه داشته باشند. از آن آمیب تک سلولی که ته اقیانوس زندگی می کند، مأموریت منحصر به فردی دارد تا برسد به درخت ها، جنگل ها، کوه ها و کرات و سیارات، ستاره ها و خورشید و ماه، حیوانات و همه. تک تک سلول های عالم، تک تک مولکول های عالم، تک تک اتم های عالم. دو تا اتم مساوی نداریم. اگر داشتیم به درد نمی خورد. دوتا نوترون و یا الکترون مساوی هم نداریم.دو پروتون مساوی هم نداریم. نقش شان فرق می کند. متفاوت هستند، اما همه ی این ها در یک بستر بسیار منظّم و حکیمانه هدف واحدی را دنبال می کنند. تاریخ به هم پیوسته است. جهت سیر تاریخ، ظهور انسان استقرار است که از حقیقت انسان در این عالم رونمایی شود. در واقع همه ی استعدادهای انسان به شکوفایی در این عالم برسد. این سیر تاریخ است. تمام مخلوقات به نوعی ظهور خدا هستند. خب جامعه ی انسانی که رو به کمال است رو به چه هست؟ رو به ظهور بیشتر خدا در جامعه است، در واقع ظهور در ظهور است. ظهور در سطح بالاتری است و دائماً این دارد اتفاق می افتد. سیر تاریخ، فرایند ظهور خدا، انسان و انسان کامل استدر مورد این باور که ما معتقد به ظهور انسان کامل برای اصلاح نهایی وضع جهان هستیم و باز کردن راه کمال بی نهایت و برداشتن موانع کمال، این سؤال قابل طرح است که این مسیر و فرایند از چه زمانی شروع شده است؟ آیا این جز ظهور خداست؟ آیا ظهور انسان کامل، جز ظهور خداست؟ انسان کامل چه کار می کند؟ تجلی دهنده ی اسماء الهی در سطح خیلی بالاتر و ظهور خداست. از ابتدای خلق عالم، ظهور خدا شروع شده است. اما قرار است توسط انسان ها به نقطه اوج برسد. سیر تاریخ، سیر ظهور است. انسان ها از غارنشینی به آزادی خواهی رسیدند، از غارنشینی به حقوق بشر رسیدند، از زمانی که خون انسان، جان انسان ارزشی نداشته، یک رشد اتفاق افتاده است. کل تاریخ، یک مسیر سربالاست. منحنی رشد و کمال انسانی یا منحنی ظهور خدای متعال، ظهور انسان کامل یک منحنی صعودی است. معنایش این نیست که بعضی انسان ها سقوط نمی کنند. تمام اتفاقاتی که افتاده و طراحی هایی که دشمنان کمال بشریّت، از جمله شیطان انجام داده اند، برای شکستن این عنصر صعودی انجام دادند. همه در یک فرایندی به یک سیر مثبت برای کمال انسان ها تبدیل شده است. لکن بلافاصله تجربه شده و انسان ها راه جدیدی رو به کمال انتخاب کردند. اصلاً تمام تاریخ یک فرایند است، فرایند ظهور، به طور پیوسته. ظهور چه؟ ظهور انسان؟ ظهور خدا؟ ظهور انسان کامل؟ بعضی ها این موارد را آن قدر می پیچانند که از دسترس خارج می کنند. البته [این] کار شیطان است. من بعداً راجع به شیطان، نقش شیطان در این عالم و سیر کمالی انسان صحبت خواهم کرد. یک فرایند است. انسان ها خودشان را فراموش می کنند. سیر کمال شان متوقف یا کند می شود. انسان کامل را از یاد می برند. حال انسان کامل چه هست؟ «انسان کامل» تجلّی حقیقت وجودی تک تک انسان ها در یک رتبه کمالی خیلی بالاست. در واقع خودمان هستیم، خود ما را بازتاب می دهد. معنای ظهور انسان کاملظهور انسان کامل که ظهور خدا و ظهور انسانیّت است، یعنی چه؟ هرگاه هر انسانی در وجودش نسبت به یک ارزش انسانی، احساس علاقه و تعهّد و احساس دلبستگی پیدا کرد، همانجا انسان کامل بههمان نسبت در وجودش ظهور کرده، اصل ظهور انسان کامل یعنی ظهور حقیقت انسانیّت در وجود انسانها. بله در یک مقطعی دیگر باید آشکار شود، تا بتوانیم ادامه مسیر کمال را برویم. انسان از غارنشینی به حقوق بشر رسیده استطول تاریخ، تاریخ ظهور است. عرض کردم انسان ها از غارنشینی و وحشیگری به اینجا، به حقوق بشر، حقوق انسان ها، احترام، عزّت، مساوات، عدالت، برادری، همبستگی، اکوسیستم جهانی رسیدند، یک سیر است. این که در طول تاریخ، عدالت خواهی ارزش بوده این جلوه ای از ظهور است. ظهور انسان کامل در انسانهاست. ظهور خدا در انسانهاست. هر لحظه ما احساس محبّتی به کلّ موجودات عالم داشته باشیم، همان لحظه ظهور خداست. آن محبّت، ظهور خدا در وجود ماست. چقدر محبّت داریم، همان، سطح ظهور است. اگر محبّت مان بی نهایت شد، بی نهایت ظهور در وجود ما اتّفاق افتاده است. دانش و حکمت و هرکدام از این ها، هرکجا تجلّی می کند، تجلّی خدا و انسان کامل است. هدف مندی عالم همان فرایندی بودن ظهور استعالم، بی هدف نیست. اتفاقات عالم بی هدف نیست. تمام اتفاقاتی که در جامعه ی انسانیِ عالم، به وقوع می پیوندد، در یک بستر و در یک فرایند دارد اتفاق می افتد و آن فرایند، فرایند ظهور است. ظهور چه؟ ظهور انسان! ظهور چه؟ ظهور انسان کامل! ظهور چه؟ ظهور خدا. اصلاً نه تاریخ بی هدف است، نه موجودات بی هدف هستند. مگر می شود خدای متعال یک پدیده ای را بدون هدف، بدون مقصد، بدون نقش آفرینی در این فرایند خلق کرده باشد؟ چون خدا کل این جهان را برای انسان خلق کرد و انسان را خلق کرد که معرّف او باشد. پس فلسفه ی خلقت عالم این است. فلسفه ی خلقت تک تک موجودات همین است و در این فرایند نقش آفرینی می کنند. یک شاخه ی درخت، یک برگ، یک پرنده، یک کوه، یک حیوان، یک ستاره، یک سیاره، یک مولکول و غیره همه در خدمت این فرایند هستند. «فرایند ظهور» چارچوب تحلیلی حوادث کلان استاصلاً بدون وجود این فرایند هیچکس نمی تواند تاریخ را درست تحلیل کند. نمی تواند انسان را تحلیل کند. نمی تواند جهان را تحلیل کند. نمی تواند آینده را پیش بینی کند. همه ی جهان رو به ظهور است. این سرنوشت محتوم است که دارد اتفاق می افتد. ظهور، دفعی و نقطه ای نیستبعضیها منتظر یک روز خاص هستند. بله آن روز خاص، خواهد آمد. ولی تکامل، یک امر پیوسته است و یک امر نقطهای نیست. ظهور یک امر پیوسته است. یک امر نقطهای و دفعی نیست. بله انسانها رشد میکنند و به جایی می رسند که حتماً دیگر مستقیم با انسان کامل حرف بزنند و پشت سرش حرکت کنند. انسان کامل یک انسان کمال یافته است. باید خودمان را به او نزدیک کنیم، نه صرفا فیزیکی. چون به لحاظ فیزیکی که هست و بین ما زندگی می کند، بلکه به لحاظ انسانی باید خودمان را به او نزدیک بکنیم. حقیقت همراهی با انسان کامل، مشارکت در اصلاح جهان استمن معتقدم هر انسانی، در هر گوشه ی جهان که برای اصلاح وضع جامعه، برای برپایی عدالت، رفاه مردم، آرامش مردم، همبستگی مردم، برای ترویج محبّت بین مردم، برای تأمین حقوق مردم، برای حمایت از حقوق اساسی، برای مقابله با ظلم، با دفاع از مظلوم، تلاش می کند، این ها همه هم ظهور است، هم نزدیک شدن به انسان کامل است و هم ظهور انسان کامل در وجود آن فرد است، به هر نسبتی که هست. خلاصهخلاصه کنم، هدایت یک امر دائمی است. هم عقل است، هم پیامبران هستند، هم دائماً از آسمان هدایت است. هدایت قطع نمی شود. امکان ندارد قطع شود. چون خدا هادی است از صفات خداست. مثل خلق است، خلق که تمام نمی شود. خدا دائماً در حال خلق است. از اول در حال خلق بود. یک جمله هم این وسط بگویم. من نمی خواهم وارد بحث های فلسفی بشوم اما معتقدم انسان ها ازلی و ابدی هستند. چون خداوند از اول خالق بوده است. مظهر خلاقیّت خدا غیر از انسان است؟ نمی شود که خدا خالق باشد بدون اینکه مخلوقی داشته باشد. انسان تا کجاست؟ بی نهایت! ته ندارد. البته منظور من جسم انسان نیست. چون انسان یک جسمی دارد که اینجا می ماند. جسم انسان در این مسیر بی نهایت کمال، تا یک جایی مأموریّت پشتیبانی انسان را دارد. از آنجا به بعد، ممکن است خودش تبدیل به مانع شود. و می ماند. ولی انسان می رود و حرکت می کند. حرکت انسان و حقیقت انسان از این قالب در بیاید، می رود و ادامه دارد و تمام شدنی نیست.
|
منبع : کتاب نظریه مدیریت ایرانی
|