مدیریت ایرانی توحید و انسان
قسمت اول
قسمت دوم |
توحید و انسان
متن درس گفتارفهم ما از خدااولین بحث در مبانی، به فهم ما از خدای متعال برمیگردد. ما معتقد به توحید در آفرینش هستیم. یعنی خدا یکی است و احد و واحد است. اصلاً جز خدا چیزی در عالم وجود ندارد. خدا بینهایت است و واجد همه ی صفات و اسماء مثبت، توانمندیهای بینهایت، در واقع تمام اسماء الهی یکی است. یعنی علم خدا، همان قدرت خداست. قدرت خدا همان رأفت خداست. رأفت خدا همان بخشندگی خداست. بخشندگی خدا همان حکمت خداست. خدا صمد استتنها حقیقت واقع در عالم هستی، همان خدای متعال است و این خدا قابل تجزیه نیست، یکپارچه است. تمام اسماء الهی که بیش از هزار اسم برای خدا شمرده شده است یعنی تجلیات. و در کوچکترین ذرّهی عالم وجود دارد. چون خدا قابل تجزیه نیست. در تمام عالم، آن چیزی که جاری است، ارادهی الهی است. علم و حکمت الهی است. خدا قادر، یگانه متعال بیهمتاست. همه جای عالم پر از خداست و هیچجای عالم، خالی از خدا نیست. حقیقت هستی است و حقیقت همه ارزشهایی است که ما تصور میکنیم. یعنی ذات مهربانی، ذات علم، ذات حکمت، ذات قدرت، ذات رأفت، ذات بخشندگی، ذات ستّاریت، ذات بزرگی، ذات عزّت، ذات عظمت. انسان، جلوه اسماء الهیاین خدای قادر بی همتا که همه جا هست، و تمام اسماءش در کوچک ترین ذرّه ی عالم وجود دارد، که به معنای آن است که این خدا میتواند تمام پدیده های عالم را از کوچکترین ذرّه ی عالم بی افریند و از دل آن بیرون بیاورد و تمام اسماء را در او متجلّی کند. این خدای متعال، یک موجودی به نام انسان خلق کرده است.یکی از اسمای الهی، «خالقیّت» است. خدا خالق است و همه موجودات را خلق کرده است و همهی موجودات، یک تجلّی و یک آیهای از خدای متعال هستند. تبریک خدا به خوداما این خدا یک موجودی بهنام انسان خلق کرده. اینقدر این انسان مهم بود که خدای متعال وقتی او را خلق کرد به خودش تبریک گفت و فرمود «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» خدا که نیاز به تبریک ندارد. میخواهد به ما و جهان، عظمت این موجودی را که خلق کرده بیان بکند. موجود بسیار مهمّی خلق کرده است. بعضی عرفا و کسانی که نگاه های ظریف دارند و ذوقی نگاه میکنند، میگویند چه شد که خدا به خودش تبریک گفت؟ میگویند وقتی خدا انسان را جلویش گذاشت، این انسان، آیه ای شد که خدا را بازتاب داد و خدا خودش را در او دید و تبریک گفت. این به این معناست که انسان در واقع بازتاب خدا در عالم هستی است و آمده که خدا را معرفی کند. مسیر شناخت خدا، خودشناسی (انسان شناسی)معلوم است که ما بر بی نهایت نمی توانیم احاطه پیدا کنیم. خدا بی نهایت است و خالق است، ما مخلوقیم، هیچ مخلوقی نمیتواند به خالق احاطه پیدا کند، برای شناخت او باید صفات و ویژگیها را شناخت. این ویژگیها کجا متجلّی است؟ و چه مخلوقی ظرفیت بالاترین تجلی گری اسماء را دارد؟ انسان! به همین خاطر انسان در عالم هستی مهم است و به او اشرف مخلوقات میگویند. سرّ اشرف مخلوقات بودن، اراده و اختیار انسان استفرق این انسان با بقیه مخلوقات چه هست که میتواند همهی اسماء الهی را در خودش متجلّی کند؟ تجلی که حدّی ندارد. یک تجلیگری بینهایت است. مهمترین ویژگیای که خدای متعال در انسان قرار داده است، اختیار است. همه ی موجودات در دایره ی ثابتی حرکت میکنند، زندگی میکنند، اگرچه آنها هم در نگاه کلان یک سیر کمالی را طی میکنند، اما اختیاری ندارند. آن یک صیرورت تکوینی است، چون جهان رو به کمال و خداست. اما تنها انسان است که اختیار دارد و با اختیار خودش باید این مسیر را طی کند. به همین خاطر سرعتش از منفی بی نهایت تا مثبت بی نهایت متغیّر است. چون خودش انتخاب میکند، این انسانی که خدا خلق کرده سرشار از استعداد است، توانمندی های گوناگون، یعنی چه؟ یعنی ظرفیت بروز دادن همان اسماء الهی؛ یعنی انسان استعداد علم آموزی و کشف علمی دارد. چقدر؟ حدّی دارد؟ بی نهایت. استعداد قدرت دارد، استعداد عزّت دارد، استعداد محبت دارد، تا کجا؟ بی نهایت، حدی ندارد. ابعاد وجودی انسان بی نهایت است. خدا انسان را خلق کرده و در زمین قرار داده است. حق و مأموریت انسان دو روی یک سکه اندحالا میخواهیم سراغ این انسان بیاییم. خب این انسانی که روی زمین قرار داده شده است مأموریتش چه هست؟ حقش چه هست؟ من معتقدم حق و مأموریت یکی است؛ دو روی یک سکّه است. حق حیاتاولین حق انسان، حق حیات است. تا این انسان در این زمین حیات نداشته باشد، آیا فرصتی برای شکوفایی و بروز استعدادها و توانمندیهایش باقی میماند؟ نه نمیماند. حق حیات دارد و همه انسانها حق حیات دارند و این بسیار مهم است. به طوری که هیچ انسانی حق ندارد حق حیات انسان را، از او سلب کند، مگر در موارد معدود خیلی استثناء! سلب حیات انسان با سلب حیات کل انسانها معادل است، چون همه انسانها از یک حقیقت هستند؛ از یک نفس واحد و از یک حقیقت واحد به نام «فطرت و انسانیّت» هستند و حق حیات دارند. انسان باید تلاش کند حیات خودش را حفظ کند. بخش مهمّی از این تلاش های معیشتی و فعالیّت ها برای حفظ حیات است و تکلیف دارد که حیات خودش را حفظ کند. حق رشد و کمالحق دوم انسان چیست؟ حق رشد و کمال است. اگر انسانی خلق بشود اما از ابتدای عمر تا آخر هیچکدام از آن اسماء الهی در وجودش شکوفا نشود، چه دلیلی داشت خلق بشود؟ چه ارزشی ایجاد شد؟ فرقش با بقیه ی موجودات چیست؟ انسان حق دارد که این اسماء و صفات الهی را در وجودش شکوفا کند و بروز بدهد. علم را، رحمت را، قدرت را، حکمت را، عزّت را، معرفت را، عظمت را، اینها را در خودش بروز دهد و مأموریت دارد که این کار را بکند. من اسمش را حق رشد و کمال گذاشته ام. لذا حق دارند رشد و کمال داشته باشند. اختیار و اندیشه راه رشد و کمال انسانیاگر بناست ما رشد و کمال داشته باشیم، راهش چیست؟ خدا راه را باز کرده و به ما اولاً اختیار داده است. اختیار یعنی چه؟ یعنی تصمیم بگیریم انتخاب کنیم. خب وقتی بخواهیم تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم اگر قدرت اندیشه و تفکر نداشته باشیم، میتوانیم انتخاب کنیم؟ نه. آن وقت اختیار بی معنا میشود. پس خدای متعال قدرت اندیشیدن و تفکر را هم داده است. حق تفکر و اندیشه کجاست؟ بی نهایت است. سقفی ندارد. ابعاد وجودی انسان سقفی ندارد و بی نهایت است. اندیشه در خدمت شکوفایی آن ابعاد است و نمیتواند محدود باشد، بی نهایت است. عقل میزان اندیشه و اختیارحالا خدا اندیشه داده، ما باید بیندیشیم و انتخاب کنیم. اگر یک میزان و معیاری نباشد که ما انتخاب درست انجام بدهیم، آیا به شکوفایی میرسیم؟ خیر. خدا میزان را هم در ما قرار داده است: عقل. عقل در واقع معیار درست اندیشیدن است، منطق درست اندیشیدن است. منطق انتخاب درست است. پیامبران؛ کمک بیرونی برای رشد انسانخدا تکمیل کرده و یک لطف هم اضافه بر این کرده است. خارج از وجود انسان هم لطف کرده و انسان های کامل را فرستاده؛ پیامبران را فرستاده؛ انسان های کامل را فرستاده به عنوان الگو و بیانگر و هشداردهنده، بیدارکننده، راهنما، نمونه و هرچه که اسمش را بگذاریم. کمک کننده ی انسان فرستاده است، تا انسان آن استعدادها را در خودش شکوفا کند. فراگیری و میزان شکوفایی انسان بی نهایت استآیا خدا حدّی برای شکوفایی مقرّر کرده است؟ خیر. آیا این شکوفایی را مختصّ گروهی از انسانها قرار داده است؟ خیر. حدی ندارد، هرچه بیشتر بهتر، انسانها هم هرچه بیشتر بهتر. خدا نخواسته حتی یکنفر در این مسیر رفوزه بشود، یا شکوفا نشود، یک مثال ساده بزنم برای روشن شدن مطلب است. یک باغبان صدتا درخت سیب کاشته است و دوست دارد هر صدتایش همهی ظرفیّت های خودشان را برای شکوفایی و دادن بهترین سیب ها به کار ببرند و از آن بهره ببرند، یکی هم خراب شود باغبان ناراحت است. باغبان درخت را برای میوه ندادن و خراب شدن نکاشته است. خدا هیچ انسانی را برای سقوط خلق نکرده است. هیچ انسانی را برای ضایع شدن استعدادها و توانمندی هایش خلق نکرده است. همه را خلق کرده تا به خودش برسند، همه را برای رشد بی نهایت و عظمت بی نهایت خلق کرده است. بزرگی بی نهایت؛ کرامت بی نهایت؛ اسبابش را هم فراهم کرده است. زندگی اجتماعی ملاک سعادت در به شکوفایی انسان هاستچه وقت ما بهترین زندگی اجتماعی را خواهیم داشت؟ وقتی انسان هایی شکوفا شده داشته باشیم، هر چقدر این استعدادها و ظرفیّت ها در انسان ها شکوفاتر، جوامع سعادتمندتر و انسان ها سعادتمندتر. طبیعت و ثروت طبیعی، بستر رشد و شکوفایی انسانخدای متعال یک کمک دیگر هم کرده است. بلکه یک امری را که لازمه شکوفایی و رشد انسانهاست قرار داده، آن چیست؟ ثروت طبیعی و طبیعت. اگر انسانها خلق میشدند و طبیعتی در کار نبود، انسانها از کجا باید شروع میکردند؟ اولاً حیات خودشان را با چه ادامه میدادند؟ و بعد خلاقیّت ها و علم و دانش و حکمت را با چه باید تجربه میکردند؟ طبیعت را قرار داد و این طبیعت سرشار از ثروت است. هر پدیده و هر ماده و هر امری که انسان برای آن رشد و شکوفایی و برای ادامه حیات به آن نیاز داشته باشد، خدا برایش قرار داده است، عقل و قدرت اندیشه قرار داده، انسان های کامل داده و طبیعت را داده است. ثروت طبیعی نامحدود استیک سؤال پیش میآید. اینکه انسان ظرفیت رشد بینهایت دارد، آیا طبیعت هم میتواند در این مسیر رشد بینهایت، او را همراه ی کند؟ بعضیها تصور میکنند ثروت طبیعی محدود است. تمام این مکاتب اقتصادی و اجتماعی که شکل گرفته، بسیاری از مناسبات حکومتها با یکدیگر و حکومتها با مردم بر اساس محدودیت ثروت طبیعی شکل گرفته است. در حالیکه من معتقدم ثروت طبیعی به موازات رشد انسانها توسعه پیدا میکند و آنهم بینهایت است. چرا؟ چون باید از یک سیر بینهایت رشد انسانها پشتیبانی کند و نمیتواند محدود باشد. در واقع هم نامحدود است، زیرا به موازات رشد علمی در جامعه انسانی ثروت ها خودشان را رو میکنند. کشفیات جدید اتفاق میافتد، ظرفیّت های جدیدی در عالم اتفاق میافتد. تازه ما هنوز در کره ی زمینیم و هنوز عبور نکرده ایم. درحالیکه انسان باید بر کل این عالمِ مخلوق، احاطه پیدا کند. یعنی کل این عالم مخلوق بیاید و در اختیار انسان قرار بگیرد. ما در ابتدای راهیم. تعجب برخی از تصور نامحدود بودن ثروت طبیعیالبته این حرف در ذهن بعضی ها تعجب می آورد. آنها کسانی هستند که اگر یک روزی به آنها میگفتیم که انسانها سوار هواپیما میشوند، از این طرف دنیا به آن طرف دنیا چند ساعته میروند، میگفتند کفر می گویی. اگر می گفتی انسانها سوار میشوند و به کرات دیگر میروند، باز میگفتند شما خیالاتی شده اید. اما میبینیم که انسانها دارند میروند. سرعت رشد علمی با شتاب بسیار بالاست. یعنی سرعت متغیّر است و هرچه سطح علمی بالاتر میرود سرعت بالاتر میرود. دامنه ی رشد و سرعت علمی بالاتر میرود. خدا ثروت طبیعی را در اختیار انسان قرار داده است. ریشه فکری تمام مشکلات بشریمن معتقدم ریشهی تمام مشکلات جامعه بشری از فهم نادرست همین دو سه تا مطلبی است که من عرض کردم. از انسان، رابطه اش با خدا، رابطه اش با جهان، رابطه اش با دیگران. تعامل اجتماعی بستر رشد انسانیبسیاری از استعدادهای انسانها در ارتباط با دیگران شکوفا میشود. آنقدر ارتباطات اجتماعی مهم است که اگر انسانها را جدا کنیم و ببریم توی جنگلی و کوهی تنها بگذاریم و شصت سال بعد بیاییم، میبینیم زیاد رشد نکرده است و البته ارزش های انسانیِ به خصوص، مثل آزادی، عدالت، کرامت، محبت، این در رابطه با انسانهاست که شکوفا میشود، و بعد با طبیعت. از این منظر انسان یک موجود اجتماعی است یعنی باید اجتماع تشکیل دهد. در اجتماع زندگی بکند و تعامل بکند، بده بستان بکند تا بتواند رشد کند. توحید و تکثراجازه بدهید من اینجا یک پرانتزی باز بکنم، وقتی ما میگوییم توحید، بعضی میگویند پس این همه تنوّع برای چیست؟ این همه تفاوت برای چیست؟ یا به تعبیری کثرت برای چیست؟ من میگویم اصلاً اگر این تفاوتها و این تنوع ها و این کثرت نباشد، اصلاً آن اسماء الهی، ارزشهای انسانی و توحید فهم نمی شود. یکی از صفات الهی، زیبایی است. زیبایی را ما از کجا میفهمیم؟ از گل، از طبیعت، از چهره ها، از رنگ ها، اگر همه رنگ ها یک رنگ باشد، زیبایی نیست. همه گلها یک گل باشد، زیبایی نیست. همه ی چهره ها یکجور باشد، زیبایی معنا ندارد. مفهوم زیبایی از این تنوع انتزاع میشود. تکثر زمینه ساز تعامل و تعامل بستر شکوفایی انسانانسانها باید با هم تعامل کنند تا شکوفا بشوند. اگر تعامل نداشته باشند، چگونه باید شکوفا بشوند؟ اگر همه انسانها یک جور باشند، تعامل چه معنایی دارد؟ اگر تفاوت در سطح اندیشه، نوع نگاه، احساسات و سلایق نباشد، اصلاً جامعه شکل نمی گیرد. جامعه مرهون تلاش انسانها برای مبادله ی مزیّتها و تفاوت هاست که بستر رشد و شکوفایی انسان است و این عین توحید است. هرچه جلوتر برویم، تنوع ها بیشتر میشود. فکر نکنید میرویم به سمتی که انسانها عین هم بیندیشند و عین هم تقاضا کنند، عین هم سلیقه داشته باشند، عین هم لباس بپوشند، عین هم زندگی کنند، عین هم استنتاج کنند. لازمه توحید، یکسان سازی در اجتماع نیستبعضی ها از توحید، یکسان سازی را تلقّی میکنند. انگار کارخانه کمپوت است که یک استانداردی بگذاریم و همه یکجور بیرون بیایند. این نیست؛ یکسان سازی با توحید فرق میکند. بله همه در یک مسیر حرکت میکنیم. یک شاه راه عظیم است، همه انسانها با تفاوتها و این تفاوتها منشأ تحولات است. تا ابد هم تفاوتها خواهد بود. فرض اینکه عین هم بشویم یک فرض محال و نادرست است، یعنی آنجا دیگر تکامل تمام شد. در حالیکه تکامل بینهایت است. خلاصهما خدایی داریم که انسان را خلق کرده و انسان دو تا حق دارد: حق حیات و حق رشد و کمال. خدای متعال هم همهی اسباب را برای تأمین این دو حق و انجام تکالیف انسانها برای تأمین ایندو تا حق در اختیارشان قرار داده است. ممکن است سؤال شود که از این چه نتیجهای میگیریم؟ چه نتیجه اجتماعی میگیریم؟ من در بخشهای بعدی از همین مباحث خلاصهشدهی سادهشده، انشاءالله نتایج اجتماعیاش را خدمتتان عرض خواهم کرد.
|
منبع : کتاب نظریه مدیریت ایرانی
|